نقد و بررسی بازی Overwatch
در نقد و بررسی بازی Overwatch به این موضوع می پرداریم:
واقعاً از کاراکتر Junkrat متنفرم. او تنها یک لاغر مردنیِ قد کوتاه است که در مواد منفجره تخصص دارد و اسلحه اش هم یک نارنجک انداز است. توانایی منحصربه فرد او هم ــ که خیلی کند شارژ میشود و هرچه بیشتر به تیم مقابل صدمه بزند باعث شارژ سریعتر این توانایی میشود ــ یک لاستیک موتوردار و قابل کنترل است که هرچیزی اطراف خود را موقع انفجار نابود میکند. چیزهایی از قبیل من و تیمم بدبختم که تا قبل اینکه سر و کله ی Junkrat پیدا شود با کلی زحمت بلاخره موفق به کنترل پرچم شده بودیم و چند ثانیه بیشتر با برد فاصله نداشتیم.
حداقل برای ما در هنگام انجام نقد و بررسی بازی Overwatch این چیزی بود که به آن رسیدیم…این بازی Overwatch است، بازی ای بر اساس کاراکترها که در آن 12 بازیکن در 2 تیم 6 نفره در نقشه هایی، که در هر کدام هدف متفاوتی برای پیروزی در نظر گرفته شده، روبروی هم قرار میگیرند. دقت کنید که گفتم بر اساس کاراکتر، نگفتم بر اساس کلاس و این یکی از تفاوت های اصلی این بازی با رقبایش به حساب میاید. مثلا Widowmaker و Hanzo هردو تک تیر انداز به حساب میایند، ولی هرکدام به شکلی کاملاً متفاوت. Mercy و lucio هم هر 2 شفابخش هستند، ولی یکی از عصایی که با آن صاعقه های شفا بخش پرت میکند استفاده میکند و دیگری، و این را با کمال جدیت میگویم، از آهنگ های ریتمیک. خلاصه هر کاراکتر به دسته ی کلّی بزرگی تعلق میگیرد، و در عین حال کاملاً در بازی بی همتاست.
بازی Overwatch یک بازی مدرن با گرایش به سبک استراتژی تیمیِ آنلاین. البته اگر صادقانه ببینیم این یک بازی استراتژی تیمی نیست، چون در آن خبری از هوش مصنوعی، خرید آیتم و یا پیشروی کاراکتر نیست. اهداف مراحل هم مستقیماً از روی سایر بازی های بر اساس کاراکتر برداشته شده اند، مثلاً نقاطی برای حمله یا دفاع، کمک برای هدایت بار به مقصد یا فتح قله. ولی اینجا هر کاراکتر ستِ تواناییهای خاص خود را دارد که مستقیماً منعکس کننده ی شخصیت و طرز بازی آن کاراکتر است. این توانایی ها هم هر کدام زمان شارژ دارند که به استفاده و قدرت هرکدام وابسته است.
مثلاً Tracer دارای قابلیتی به نام Blink است که با داشتن 3 شارژ و مهلت استفاده مجددِ هر شارژ 3 ثانیه او را به کمی جلوتر منتقل میکند. ولی قدرت اصلی او Recall است که او را به مکانی میبرد که 3 ثانیه پیش بوده، تواناییِ قابل ملاحظه ای که میتواند از مخمصه نجاتش دهد، ولی این توانایی مهلتی 12 ثانیه ای برای استفاده مجدد دارد.
مکانیک بازی Overwatch
نکته ای که در نقد و بررسی بازی Overwatch نظرمان را جلب کرد، انواع کاراکترها و تفاوتشان بود. کاراکترهایی هستند که میتوانند با سپرشان جلوی صدمات وارده تاب بیاورند، یا برای هم تیمی ها سپرِبلا شوند. بعضی دیگر برای رقبا تله میگذارند که میتواند باعث گیرافتادنشان شود. بعضی های دیگر جت پک دارند، یا میتوانند به سمتی خودشان را منتقل کنند، یا میتوانند سرعت حرکت هر فرد هم تیمی را که در محدوده ای مشخص از آنهاست را تقویت کنند. بازی واقعاً دارای فهرست کاراکتری منحصر به فرد و سرگرم کننده است.
برای بالانس کردن رقابت های بازی Overwatch تمهیداتی اندیشیده شده که وقتی به آنها فکر میکنید زیاد هم عجیب نیستند. مثلاً فقط بعضی از کاراکترها بیشتر از 1 اسلحه حمل میکنند، که همان اسلحه ها نوع استفاده و قدرت کاملاً متفاوتی دارند. فقط بعضی ها حالت شلیک دوگانه دارند. حتی از اینها هم که بگذریم، چیزی به اسم مدیریت مهمات وجود ندارد.بیشتر تفنگ ها باید پر شوند ولی محدودیتی برای استفاده از آنها نیست. البته بازی به اندازه کافی پیچیدگی دارد، تواناییهای خاص هر کاراکتر را با این پیچیدگی ها ترکیب کنید تا به منحصربه فرد بودن این بازی در برابر رقبا پی ببرید.
به خصوص عاشق سیستم تحرک کاراکترهای بازی و تفاوتشان هستم. Tracer توانایی Blink دارد، Genji هم با Vertical Scaling از خطر فرار میکند، Lucio دارای Wallrun است، Widowmaker هم Grappling Hook دارد، ولی هیچ مکانیک تحرکی در بازی به زیبایی Mercy طراحی نشده. پرستارِ بازی به تنهایی کند و آسیب پذیر است، میتوان او را به راحتی در تله انداخت و از شرش خلاص شد، ولی وقتی یکی از دوستان خود را در خط دید خود داشته باشد میتواند بال در آورده و به سمتش پرواز کند، این بیشتر از اینکه از نظر بصری جالب باشد، مکانیک حرکتی جالبیست، چون با این طراحی، Mercy به دوستان خود همانقدر برای زنده ماندن وابسته است که دوستانش به او. و این یک طراحی استادانه است.
یادگیری هر کاراکتر، تواناییها و قدرتهایش و طرز برخورد با آن قسمتی از بازی به حساب می آید. این ویژگی هم سرگرم کننده است و هم خسته کننده ــ دلیل تنفرم از Junkrat هم همین است. قبل از او به ترتیب از Bastion، Soldier:76، Widowmaker، Torbjorn و Genji متنفر بودم. فردا هم احتمالاً از یک کاراکتر دیگر متنفر خواهم بود. یک پروسه ی تمام نشدنی که باید در آن اَشکال مختلف بازی با یک کاراکتر را ببینید، یاد بگیرید و بفهمید چطور میتوان جلوی آن تکنیک بخصوص را گرفت.
خیلی پیش آمده که در این بازی از دست یک کاراکتر عصبانی شده باشم و تواناییهایش را ناجوانمردانه، بیش از حد و یا حتی چرند خطاب کرده باشم. ولی اگر صادقانه نگاه کنیم، بالانس برای بازی ای که بازیکنان وسط مسابقه اجازه ی تعویض کاراکتر خود را دارند کلمه ای جالب به نظر خواهد رسید. این قابلیت به شما توانایی این را میدهد که در برابر کاراکترهای مختلف تمام راه ها را تست کنید. واقعاً توانایی چرندی وجود ندارد، بلکه فقط عصبانیت من از ناتوان بودنم در برابر اتفاقیست که نتوانسته بودم آن را پیش بینی کنم. و باید بگویم کاراکترهایی هستند که به شدت به آنها علاقه دارم، Mercy و همکارش Lucio با آن ریتم های نابش، Tracer و Roadhog، و بله، حتی Junkrat. گاهی وقت ها اذیت کردن رقبا حال و هوای خودش را دارد.
البته همه کاراکترها آنقدرها هم جذاب نیستند، و این حرفم تجربه ی شخصی نیست. به عنوان مثال Bastion که در بین بازیکنان Overwatch به سادگی، راحتیِ سبک بازی و خسته کنندگی معروف شده. او یک روبات است که میتواند به یک تیربار پرقدرت، دوربرد و بادقت بالا تبدیل شود. او را بلای جان بازیکنان تازه وارد میدانند. من اکنون به سطحی رسیده ام که Bastion برایم مشکلی ایجاد نمیکند، با این حال بازهم کاراکتری خارج از رده ی بقیه ی کاراکترهاست. به ندرت میتوان از کنترلش لذت برد و هیچوقت نمیتوان از روبرویی با او سرگرم شد. یا زیادی ساده است و یا خیلی سخت.
همکاری تیمی فراموش نشه
با وجود این همه کاراکتر و تنها 6 نفر در هر تیم، باید به اعضای تیم دقت شود. اینجاست که تجربه به کار میاید، البته بدست آوردن این تجربه چندان سخت نیست و بعد از چند ساعت میفهمید که چکار باید انجام دهید تا ترکیبی مؤثر بچینید. رابط کاربری هم در هنگام انتخاب کاراکتر با بررسی انتخاب های تیم شما، به شما میگوید که به چه کاراکترهایی نیاز دارید و به تیم توصیه میکند برای رسیدن به هدف در آن رقابت بهتر است در کدام زمینه کاراکتر انتخاب کنند، با این حال هیچ سیستمی رقیب سرسختیِ انسان نمیشود، خیلی از افراد را دیده ام که قبل از شروع مسابقه به خاطر تیم مجبور به رها کردن کاراکتر مورد علاقه ی خود و برداشتن کاراکتری دیگر شده اند. ولی بازهم مواردی بوده که در یک مأموریت تدافعی با یک Hanzo و دو Widowmaker که هردو شخصیت هایی تهاجمی هستند گیر افتاده باشم.البته خوشبختانه این مسابقات معمولاً عاقبتی کوتاه دارند.
در حال حاضر بعد از هر مسابقه یک کلیپ کوتاه تحت عنوان “Play of the game” پخش میشود که چندان درست نیست، الگوریتم بازی در هنگام انتخاب این مورد فقط اتفاقاتی را در نظر میگیرد که یک بازیکن چند حریف را ظرف چند ثانیه از میان برده باشد، اینطور اتفاقات فقط شامل کاراکترهای تهاجمی میشود و به ندرت پیش میاید که این صفحه به کاراکترهایی در نقش کمک به تیم تخصیص یابد.
در حالی که هر کاراکتر رقیبی دارد که میتواند به راحتی از پسش بربیاید، شرایط در یک تیم تغییر میکند.به عنوان مثال یک Widowmaker به راحتی میتواند Bastion را به زانو درآورد. ولی وقتی سپر انرژی Reinhart روی Bastion قرارگیرد، شرایط سخت میشود، به این ترکیب تیربار تقویت شده ی Torbjorn را هم اضافه کنید تا هیچ Widowmaker دیگری نتواند جلوی شما بایستد. اینجاست که به نظر میاید بعضی ترکیب ها، مخصوصاً وقتی در تیمی ناشناخته هستید و با بقیه صحبت نمیکنید، بخاطر قدرت زیادشان غیرقابل چشم پوشی هستند.
انتخاب کاراکتر در بعضی مواقع به نقشه هم برمیگردد. نقشه های بازی بیشتر مواقع عالی هستند، ترکیبی از راهرو ها، نقاط حساس، فضاهای باز و راه های میان بُر. بهترین نقشه های بازی آنهایی هستند که برای هر نوع کاراکتر مسیر خاصی دارند، راهروهای پهن اصلی برای کاراکترهای بزرگ سپر به دست، راهروهای باریک پرپیچ کناری برای کاراکتر های تهاجمیِ قلمی و بالکن ها برای کاراکترهایی با قابلیت پرواز. ولی در بعضی نقشه ها این رویه درست از آب درنمیاید. مثلا یکی از بدترین دفعات برای من وقتی بود که در نقشه ی Watchpoint: Gibraltar تیربارها و کاراکترهای سپر به دست به راحتی جلوی پیشرفت ما را گرفتند. ما هم با نداشتن مکالمه مقصر بودیم ولی دلیل اصلی این بود که مسیری برای من به سمت دشمنان وجود نداشت.
مأموریت های اسکورت از نظر من ضعیفترین نقشه ها هستند. در نقشه های فتح پرچم کمتر این احساس را دارم، ولی بازی وقتی به اوج هیجان میرسد که تیم ها بر سر فتح نقطه ای ثابت باهم رقابت میکنند. جایی که برنده اصلی تا ثانیه های پایانی نامشخص است.
برای اینکه بازیکنان تنها در بازی بتوانند با تیم در ارتباط باشند یک گردانه ی دایلوگ برای کاراکترها در نظر گرفته شده، که البته تنها شامل جملات خیلی سطح پایین مثل سلام، به سمت هدف برو، با من وارد تیم شو وغیره میشود. البته این قابلیت یکی از ضعف های رابط کاربری بازیست چرا که جملات و گردانه در گرماگرم نبرد به راحتی میان افکت های دیداری ـ شنیداری گم میشوند.
طراحی جذاب بازی Overwatch
با اینکه بازی در ورژنی از دنیای ما در آینده اتفاق می افتد ولی به وضوح مشخص است که بازی ای ساخت بلیزارد است، زیبا، براق و شلوغ است. کاراکترها هم ترکیبی از قانون شکنان جذاب، شخصیت منفی های منزجر کننده و قهرمانان بیش از حد اغراق شده تشکیل شده اند. عجیب و جالب است ولی در عین حال برای جلب توجه زیادتر از حد تلاش میکند.یک تیم ممکن است شامل یک گوریل نابغه، یک قاتل آبی پوش، یک روبات در حال یوگا، یک گاوچران، یک نینجای ترکیب انسان ماشین و یک نوجوان سوار بر لباسی روباتیک به رنگ صورتی باشد.
ماجرای بازی درباره ی تیم از هم پاشیده ی قهرمانان، قیام روبات ها و آینده ی تروریسم است که همه در تکه فیلمی در ابتدای بازی توضیح داده میشود. که البته من آن فیلم را قطع کردم.
موقع مسابقه، بازی ای هیجان انگیز به نظر میرسد، آمیزه ای از سرعت و نورافشانی افکت ها، صدای شلیک تفنگ ها و قابلیت های بازیکنان. در چند ساعت اول فقط باید بفهمید که کدام نور به چه معنیست و چرا به محض برخورد به شما باعث مرگتان شد. ولی بعد از چند ساعت همه چیز به نظر تمیز و پرداخت شده میاید. حتی حرکات شخصیا ها که به وضوح امضای بلیزارد را یدک میکشند.
اگر از نظر صداگذاری هم به نقد و بررسی بازی Overwatch بپردازیم، صداگذاری هم عالیست، در واقع صداها بیشتر از تصاویر به شما درباره ی محیط اطلاعات میدهند. هر کاراکتر جملات مخصوص به خود را دارد که باعث میشود بفهمید چی کسی کجاست و یک قدم جلو باشید. صدای دشمنان بیشتر و واضح تر از بقیه است تا بتوانید نزدیکی خطر را تشخیص دهید. البته این تقابل جلوه های صوتی و بصری یک نکته ی منفی دارد: تکرارهای زیاد از حد.
اسلحه ها هم به قدر کافی جذاب هستند،اسلحه های بزرگ و پرقدرت در دستان کاراکترهای بزرگ و پرقدرت. البته بعضی اسلحه ها آنقدرها که از ظاهرشان برمیاید قوی نیستند، این مطلب برای بعضی تواناییها هم صادق است. به عنوان مثال قدرت اصلی Lucio در ابتدای کار اصلاً مرا جذب نکرد، مدتی گذشت که با آن کنار آمدم. ولی بلاخره به فوایدش پی بردم و باعث شد ظاهر و افکت های بصری اش را فراموش کنم.
بازی به خوبی و نرمی اجرا میشود و من با کارت گرافیک GTX 970 و رزلوشن 1920×1200 مشکلی برای اجرای بازی در تنظیمات بالا نداشتم. فقط یکبار مشکل لَگ داشت که آنهم احتمالاً بخاطر اینترنت کم کیفیت خانگی من بود. حس خوبیت که یک بازی آنلاین اینقدر قابل اطمینان باشد.
در حال حاضر سیستم یارگیری بعضی وقت ها خراب به نظر میرسد. چون وقتی وارد سیستم یارگیری میشوید، بازی شما را با کسانی که از نظر ریاضی بیشتر با شما شباهت دارند در یک تیم قرار میدهد، ولی من چه میدانم، شاید آن بازیکنی که تمام مدت در مسیر آتش تیربار Bastion حرکت میکرد یک گربه ی پشت کامپیوتر بوده!
در بیشتر بازی های آنلاین خستگی ذهنی از شکست عامل کم شدن بازیکن است، اینجا برعکس. اگر کسی در حال لذت از بازیست، فرد دیگری در جای دیگر از شکست های پی در پی خسته شده.
سخن نهایی
در پاین نقد و بررسی بازی Overwatch میتوانم بگویم که این بازی، بازی ای عالیست که پر از ایده های ناب و جدید و زیرکانه است.
تنها در صورتی که بلیزارد به شدت آینده ی این بازی را خراب کند است که میتوان گفت شاید شکست بخورد، گرچه در حال حاضر مواردی هست که میتوان برای بهبود بازی روی آنها تمرکز کرد. مثلاً افزایش تعداد نقشه های بازی قبا از اینکه 12 تای فعلی تکراری شوند. همینطور میتوان روی کاراکترها و فیزیک بازی هم تغییراتی ایجاد کرد. به هرحال چیزی که فعلا در Overwatch هست در هیچ جای دیگر نیست.
شما می توانید در صورت تمایل از فروشگاه آرسان گیم، سی دی کی بازی Overwatch را خریداری کنید. یادآور میشود که این بازی در ریجن های مختلف برای پلتفرم Battle.net در فروشگاه آرسان گیم موجود است.
منبع : آرسان گیم