بررسی بازی The Witcher 3: Wild Hunt
دخترخوانده ای با قدرت های مافوق طبیعی که باید از دست اشباح اسب سوار نجاتش دهم. اگر موفق به این کار نشوم، این اشباح به قدرت هایی مافوق تصور دست خواهند یافت. در همان ابتدای انجام نقد و بررسی بازی The Witcher 3: Wild Hunt متوجه شدم که این اتفاقات مهم همگی در حال رخ دادن هستند، ولی در عین حال من اینجا در حال پرسه زدن و انجام کارهای پیش پا افتاده ی مردم معمولی هستم!
میپرسید چطور شد که به اینجا رسیدم؟
بگذارید تعریف کنم، در ابتدای انجام نقد و بررسی بازی The Witcher 3: Wild Hunt به من مأموریت داده شد تا ساحره ای را پیدا کنم، گفته میشد که او در کلبه ای در نزدیکی رودخانه زندگی میکند و در مورد مکان دخترخوانده ام اطلاعاتی دارد. قصد داشتم خیلی قاطع و سریع با او صحبت کنم، چون به هر حال کارم مهم بود. من گرالت از ریویا هستم، ویچر معروف، استاد شمشیر زنی، و وقتی برای تلف کردن ندارم.
میانه ی راه به دهکده ای معمولی رسیدم. دهکده برایم اهمیتی نداشت، و فروشندگانش اصلاً برایم جذاب نبودند. ولی چیزی ــ شاید غروب ارغوانی رنگ خورشید در افق دهکده، یا کودکانی که با شادی خاصی در کوچه های پر از گِل میدویدند ــ باعث شدند که در آنجا توقف کنم. کنجکاو شده بودم.
چیز واضحی است و نیاز به گفتن ندارد که اگر عجله دارید، هرگز در یک بازی RPG در میانه ی راه از اسبتان پیاده نشوید. این امر بیش از پیش در مورد The Witcher 3: Wild Hunt صادق است. به ماجرا برگردیم، چندین ساعت بعد، وقتی که چند هیولا را از اسطبل یک زن پاک کردم، و دنبال هیولایی که شب ها مردم دهکده را اذیت میکرد گشتم، خودم را مجبور به ترک آنجا کردم. آنجا بود که فهمیدم کلبه ی ساحره 50 متر آن طرف تر به سمت شمال بوده!
ولی واقعاً نمیخواستم از آنجا بروم. البته دهکده را دوست نداشتم، فانتزی اینکه قهرمان مردم دهکده باشم هم برایم جذاب نبود. مأموریت های دهکده را هم نمیخواستم تمام کنم (هر مکان آنقدر مأموریت دارد که امکان ندارد بتوانید تمامشان کنید). فقط درباره ی وضعیت مردم دهکده کنجکاو بودم. با کوچه های دهکده آشنا شده بودم، ولی درکش نمیکردم.چطور انقدر فقیر و کثیف شده بودند؟ آیا مشکل از من و روابط بی دقتم با خانواده ی سلطنتی نیلفگار باعث شده بود این حد فقر برایم عجیب باشد؟ آیا آب و هوا باعث شده بود آنها به این روز درآیند؟ شاید هم این تنها شیوه ی زندگی بود که آنها میدانستند؟
ورای دهکده های بازی The Witcher 3: Wild Hunt :
این چیزیست که بازی The Witcher 3: Wild Hunt در آن میدرخشد. داستان آن بی نقص نیست ـــ هنوز هم بعضی جاها در تله های یک بازی کامپیوتری بودن گیر میکند ـــ ولی تقریباً همیشه به کنجکاوی شما جایزه بزرگی میدهد. جایزه های نقدی ای که برای پرسه زدن دریافت میکنید کم هستند، ولی Witcher 3 چیزی را بدست آورده که تعداد کمی از بازی های کامپیوتری توانسته اند به آن برسند: وقتی در ماجرایی درگیر میشوید که ممکن است حتی خارج از سیر داستان اصلی بازی هم باشد، به وجوه بازی کامپیوتری بودن آن داستان فکر نمیکنید. من که در هنگام انجام نقد و بررسی بازی Witcher 3: the Wild Hunt به XP ای که بدست میاورم هم فکر نمیکنم، پولی که بدست بیاورم، اتحاد هایی که میبندم، یا قابلیت هایی که برایم باز شوند برایم مهم نیستند. من فقط خیلی دوست دارم درک کنم، و بفهمم که واقعاً ماجرا از چه قرار است.
مأموریت اصلی گرالت ممکن است مهم و فوری به نظر برسد، ولی بدترین راه بازی کردنِ The Witcher 3: Wild Hunt این است که آن را سریع و با عجله بازی کنید. در این بازی، ماجراهای جانبی همه جا هستند. برای من، همین ماجراهای جانبی بودند که برایم بیش از هرچیز جذاب بودند.
مأموریت های جانبی بازی :
گرالت قهرمان داستان است.او زمخت، قوی، با زخم های عمیق، کارکشته و در کل قهرمان مرد معمولِ این سبک بازی هاست. در ابتدای بازی The Witcher 3: Wild Hunt او در حال گشت زدن در مناطق شمالی است، که اخیراً توسط نیلگاری های جنگ طلب اشغال شده، او نسبت به خانم ها 2 حالت دارد: یا عاشقشان است و یا میخواهد از آنها مراقبت کند. هیولاها، حیوانات وحشی و راهزن ها را در مسیر خود میکشد. نسبت به افراد خانواده های سلطنتی سر طغیانگر است. میگذارد ریشش بلند شود، و در کل انسانی محکم است.
قبل از اینکه بازی های Witcher را شروع کنم از گرالت خوشم نمیامد. صورتش را روی بسته های بازی میدیدم و فکر میکردم این هم یک بازی دیگر مثل بقیه است که به صرف بزرگ بودن نقشه و طولانی بودن داستان قصد دارد فروش بالایی داشته باشد، و گرالت هم یکی دیگر از همان قهرمانان بازی های کامپیوتری است، یک کلیشه.
ولی واقعیت این است که او همانقدر کلیشه است که شما از او بخواهید. گرالت پیچیدگی های شخصیتی خودش را دارد، ولی او تمام آنها را از شما وام گرفته. او شخصیتی قابل قابل انعطاف دارد، و من نسبت به او احساس همزاد پنداری بیشتری میکنم تا با بازیِ Skyrim و قهرمانش که تا حد بی نهایت قابل تغییر بود. احساساتش، زود قضاوت کردن هایش و اتحادهایی که با دیگران دارد، به اندازه ای ظریف هستند که صدمه ای به کار من به عنوان کسی که او را در کنترل دارد و شخصیتش را با انتخاب هایش شکل میدهد نمیزند.
قبل از اینکه به بقیه مطلب بپردازم باید چند نکته را گوشزد کنم: 1) به گرالت مأموریت داده شده که دختر امپراتور نیلفگارد، Emhyr var Emreis، را پیدا کند.2) نیلفگارد بخش اعظم جاهایی که در The Witcher 3: Wild Hunt میروید را در جنگ تصرف کرده.3) اگر از قبل با سری بازی های Witcher آشنایی ندارید،سخت است که از همان اول بتوان گفت نیلفگاردها دوست هستند یا دشمن، ولی یک چیز قطعی است: هیچ چیز خوب پیش نمیرود.
مردم مناطق شمالی بدبخت هستند. تفاوت طبقه اجتماعی بیداد میکند و مردم یا خیلی فقیر هستند یا خیلی ثروتمند. فقر همه جا هست، اینطور به نظر میاید که هیچ چیز درست نیست، ولی میتوان فهمید که از اول هم هیچ چیز سرجای خودش نبوده.
قضیه پیچیده تر هم میشود وقتی بفهمید که دختر امپراتور که گرالت باید پیدایش کند، سیری، برای گرالت عزیز است، و نیروهای سیاهی ــ the Wild Huntــ دنبالش هستند. مأموریت اصلی در ابتدا به صورت یک سری اطلاعات کلی به شما ارائه میشود، بعد از آن است که متوجه احساسات شخصی گرالت میشوید، هرچه نباشد گرالت این دختر را از کودکی تربیت و او را به عنوان دختر خود قبول کرده
مثل هر بازیِ شخصیت پردازی دیگری، مأموریت اصلی کل داستان نیست. برخوردهای قدرت دیگری هم بعد از آن وارد داستان میشوند، یک سری اتفاقات می افتد، سیر داستان طوری پیش میرود که ناگهان چشم باز میکنید و خود را در وسط آن میابید، به شما میگویند کل دنیا در خطر است و شما تنها کسی هستید که میتواند نجاتش دهد. بلآخره داستان بازی The Witcher 3: Wild Hunt هم یک داستان فانتزی دیگر است و با اینکه پایانی بزرگ و احساسی دارد، خط داستان اصلی، بدون وجود داستان های فرعی، تکراری و کوتاه به نظر میرسد. فکر نمیکنم برای کسی که وقت نگذاشته تا دنیا را در مأموریت های جانبی بازی بشناسد، برای آن و خطراتی که تهدیدش میکند اهمیتی قائل باشد. و با اینکه بازی، بازیکنان تازه وارد را به خاطر ایمکه 2 نسخه ی قبلی را بازی نکره اند تنبیه نمیکند، این بازیکنان فرصت شناخت عمیق کاراکترهای داستان و ماجراهای گذشته را از دست میدهند. برای همین، در صفحه ی دایلوگ های بازی، هنگام صحبت با دیگران، میتوان مواردی را دید که میتوان گذشته ی بعضی وقایع را از زبان این کاراکترها شنید.
به طور معمول در بخش مأموریت های خود چند مأموریت اصلی، به همراه چندین مأموریت جانبی و مأموریت های مخصوص ویچر(مأموریت هایی که شما را طی سری اتفاقاتی به تعقیب، کشف، و شکار هیولاها میبرند) خواهید داشت، که هرکدام دارای ویدئویی هستند.بعضاً مأموریت های جانبی ای پیدا میشوند که سیر داستان اصلی را به نحوی تحت تأثیر قرار میدهند، و باید اعتراف کرد که CD Project red نهایت هنر را برای تمایز مأموریت های اصلی از جانبی بکار برده. همه چیز در بازی The Witcher 3: Wild Hunt عظیم است، از دخمه ها و سیاه چاله ها گرفته تا تأثیر انتخاب های شما روی سیر داستان و مسئولیت سنگین گرالت از قابل اندازه گیری هم نیست!
حقیقتاً بهترین داستانهای بازی The Witcher 3: Wild Hunt داستانهایی هستند که زیاد به سیر داستان اصلی آن مربوط نیستند. به 2 دلیل: اول اینکه گرالت کاراکتری نیست که بتوانید هرطور که خواستید شمایلش را تغییر دهید ولی با استفاده از حق انتخاب ها و دایلوگ ها میتوانید شخصیت او را هرطور که میخواهید بسازید. دوم که واضح تر است اینست که نقشه ی بازی یکی از زنده ترین و زیباترین دنیاهای فانتزی ای است که به رشته کد تبدیل شده باشد. این باعث میشود شما در آنِ واحد 2 نقش داشته باشید، یکی گرالت، قهرمان عضلانی بازی و دیگری، یک توریست گیج و نادان که به همه جا سرک میکشد.
سیستم مبارزات بازی :
به عنوان یک ویچر، گرالت 2 شمشیر دارد و چند طلسم جادویی که اسم آنها نشانه است، تعدادی بمب، یک زوبین، و تعدادی استراتژی دیگر.
سیستم مبارزه ی بازی هم ساده است: با شمشیر به دشمنان ضربه بزنید، از چند تقویت کننده استفاده کنید، بغلتید یا برای در رفتن از ضربات حریف جاخالی بدهید ـــ یا ضربات را دفع کنید، از نشانه ها هرجا نیاز بود استفاده کنید. این نشانه ها شامل یک طلسم انفجار آتشین، یک طلسم گیج کننده، یک سپر تدافعی، یک طلسم کنترل ذهن و یک تله ی میخکوب کننده میشوند.
با اینکه یادگیری این سیستم راحت است ولی بازی The Witcher 3: Wild Hunt ضربات بیهوده و زیادی را تقریباً در هر مبارزه ای ــ جز در مبارزه با گرگ ها و سگ ها ــ مجازات میکند. حرکات سریع گرالت و ناتوانی شما از ردگیری حرکاتش باعث میشود سیستم مبارزات به توجهی دوچندان نیاز داشته باشد. مثل سری بازی های Soul، تا قبل از اینکه به نقطه ضعف حریف پی ببرید، بهترین کار بازی با حالت تدافعی است. بعضی دشمنان به آتش مقاومت نشان میدهند پس بهترین کار این است که مقابلشان از سپر تدافعی استفاده کنید. در کل، استفاده از حرکات سریع و با احتیاط مبارزه کردن حس جالبی دارد، مخصوصاً وقتی در سطح سختیِ بالا با تمرکز کردن گرالت هم نتوانید خون از دست رفته تان را برگردانید.
در طول بار اولی که بازی را تمام کردم، پیشروی شخصیت گرالت به نظرم به شکل دردآوری کند بود، ولی باید بگویم اگر بدانید که دارید چکار میکنید با سرعت بالایی پیشروی خواهید داشت، و بدون گیج شدن میتوانید شخصیت گرالت را پرورش دهید. توانایی ها و قدرت ها هم به 4 دسته تقسیم میشوند، و 3 دسته از این 4 تا خودشان به 5 زیر دسته گسترش میابند. مشکل اصلی این است که بدانید چه چیزی را اول بگیرید.
من برای بار اول روی ضربه ی سبک شمشیر و طلسم انفجار تمرکز کردم، ولی امکان چیدن تدافعی تر توانایی ها هم وجود دارد. برای مثال، با تمرکز روی طلسم کنترل ذهن، قابلیتی در دایلوگ ها برای شما باز میشود که با استفاده از آن میتوانید دیگران را ترغیب به کاری کنید و شاید حتی با استفاده از آن به بعضی مبارزات احتیاجی نداشته باشید.
سیستم ساخت وسایل و معجون های بازی :
باید بزرگترین سیستم بازی را کیمیاگری و ساخت وسایل عنوان کرد، که در بازی The Witcher 3: Wild Hunt طراحی ای بسیار عمیق دارد.
گرالت دستورالعمل های کیمیاگری زیادی پیدا خواهد کرد که هرکدام مواد اولیه ی خاص خود را دارند، و شما نه میدانید و نه خواهید دانست که چطور این دستورالعمل ها را اجرا کنید، مگر ایمکه بدانید برای مواد اولیه باید کجا را بگردید. نقشه ی بازی بسیار عظیم است، و وقتی این مواد اولیه را پیدا کردید دیگر لازم نیست دوباره دنبالشان بگردید. ولی برای ساخت زره یا تقویت سلاح به روشی کاملاً متفاوت نیاز دارید، و همینجا بگویم که تقویت سلاح های اولیه ای که در بازی بدست میاورید کاری هوشمندانه نیست.
با اینکه سیستم پیچیده ی ساخت لوازم چیز بدی نیست، اما رابط کاربری این بخش در بازی The Witcher 3: Wild Hunt با پیچیدگی بیش از حدش به این سیستم صدمه زده. در منو ها میتوان رد پای طراحی اختصاصی برای کنسول ها را دید، ولی منوهای خود کاراکتر و کیف بازی بر اساس کامپیوتر طراحی شده اند. و باید بگویم چند ساعت بیشتر طول نمیکشد که کل کیف شما پر از لوازمی میشود که نمیدانید به چه کارتان میتوانند بیایند. در کل نسخه ی کامپیوترهای شخصی از نظر من بهتر است.
قدرت کامپیوترهای شخصی در مبارزات هم واضح است، استفاده از موس و کیبورد این سیستم بهترین نتیجه را دارد. با وجود حرکات بیش از حد سریع گرالت، داشتن توانایی چرخاندن سریع دوربین واقعاً به کار میاید، مخصوصاً که سیستم قفل روی هدف بازی چنگی به دل نمیزند.
با توجه به تجربه ی شخصی خودم که بازی را 2 بار، یکبار روی کامپیوتر شخصی قوی و بار دیگر روی کنسول تمام کرده ام، باید بگویم که مبارزه های بازی با نرخ فریم 60 خیلی بهتر هستند، ضمن اینکه کند شدن بازی هنگام جاخالی دادن های فوری خیلی میتواند اعصاب خورد کن باشد.
نقشه ی عظیم بازی The Witcher 3: Wild Hunt
در نقد و بررسی بازی The Witcher 3: Wild Hunt متوجه شدم که این عنوان دارای 2 منطقه اصلی است، Velen و جزایر Skellige. البته مناطق دیگری هم وجود دارند، ولی بخش اعظم داستان در این مکان ها میگذرد. این مناطق بسیار وسیع هستند ولی وسعت موضوع بحث نیست. مناطق شمالی یکی از زیباترین مناطقی هستند که در یک بازی کامپیوتری دیده اید. کمتر به کارتون شباهت دارتد و کمی هم به مناطق بازی Dragon Age: Inquisition شباهت میدهند و اصلاً شبیه مناطق غیرواقعی Skyrim نیستند.
چیزی که مهم است این است که وقتی تمام عناصر طبیعی بازی باهم به کار می افتند، چه به آسمان خیره شوید، چه به بادی که چمنزار را نوازش میکند دقت کنید ـــ سخت است که چیزی احساس نکنید. وقتی خورشید در افق پهنه ی دریا غروب میکند رنگی نارنجی و غمگین دارد که خیلی زیباست. طراحی این مناطق زیباست ولی ترکیب عوامل طبیعی سودایی غم انگیز در این نقشه دارند.
این غم در افرادی که گرالت ملاقات میکند هم دیده میشود. ویچرها به عنوان جهش یافته هایی که سطحی پائینتر از انسان ها دارند شناخته میشوند، و گفته میشود آنها هیچ احساسی ندارند. ولی من، به عنوان بازیکنی که کنترل گرالت را بر عهده دارد، نمیتوانستم تحت تأثیر قرار نگیرم و با اینکه خیلی انتخاب هایی که در صحبت ها کردم از نظر وجدانی درست بودند، بعضی وقت ها تصمیم گرفتن بدون عذاب وجدان خیلی سخت بود. این یک دنیای فانتزی غم انگیز است، غم انگیز، سیاه و تأثیرگذار.
این امر میتواند خطرناک باشد. در بازی The Witcher 3: Wild Hunt کاراکترهای خشنی وجود دارند که شما میتوانید با آنها همدردی کنید. ممکن است شما چنین حسی نداشته باشید ولی این قابلیت در بازی در نظر گرفته شده، و این کاری خطرناک برای یک بازی کامپیوتری به حساب میاید. کمپانی CD Project RED به شکلی خیلی زیرکانه این کار را انجام داده، ولی در پایان سخت است که بتوان بدون عذاب وجدان با چنین کاراکترهایی همدردی کرد و یا وجود چنین انتخاب هایی را پذیرفت.
نقدهای کوچک دیگری هم به دنیای ساخته ی CD Project RED در بازی The Witcher 3: Wild Hunt وارد است. در بازی مأموریت های جانبی ای هست که شما را مجبور میکند با کسی حرف بزنید، او هم شما را برای حرف زدن با فردی دیگر نزد دیگری میفرستد، نفر بعد هم شما را پیش دیگری. در یک بازی با داستانی به طول 100 ساعت به بالا، چنین مأموریت هایی به چشم نمیایند، ولی این راهی ناپخته برای ارائه ی داستان در بازی ای به سبک شخصیت پردازیست. ولی تمام اینها موجب صرف نظر کردن از گشتن دنیای بازی نمیشوند، این مأموریت ها در بازی هستند تا شما را تشویق به گشت و گذار در نقشه کنند.
مأموریت های کاراگاهی هم وجود دارند که در آنها گرالت با تواناییهایی که به عنوان یک ویچر دارد باید دنبال سرنخ بگردد. این مراحل از بازیکن میزان تفکر کمی میطلبند چرا که با پیدا کردن یک سرنخ و دنبال کردن آن میتوان گام بعدی را تشخیص داد، این مأموریت ها در مراحل شکار هیولا خیلی بکار میایند، ولی به عنوان جزئی از داستان میتوانستند از عمق بیشتری برخوردار باشند. دوست داشتم بازی مرا مجبور به استفاده ی بیشتر از هوش خودم میکرد.
در عین حال، بازی The Witcher 3: Wild Hunt چیز جدیدی که قبلاً در این ژانر ارائه نشده باشد را با خود همراه ندارد.فقط یک سری بهبود ها در همان المان هایی که در رقبا هست. مأموریت ها و توجه به جزئیات بهتر از Skyrim است، احساس ترس بی امان در فضای بازی بهتر از Fallout متجسم شده و تصمیمات شما تأثیری عمیقتر نسبت به تأثیر تصمیماتتان در بازی Mass effect دارند. از همان شیوه ی رقبا برای نقل داستان بهره میبرد، ولی علائمی که حاکی از تلاش برای ورود به دنیایی ورای آن باشد ندارد. در طول بازی هیچوقت به آن اندازه که مجذوب اتفاقات داستان شده بودم از آنها متعجب نشدم.
زیر پوستِ دنیای بازی The Witcher 3: Wild Hunt :
در راستای نقد و بررسی بازی The Witcher 3: Wild Hunt در راستای گرافیکش هم بگذارید در همین حد بگویم که در مقایسه ای که با دوست گیمرم داشتیم، بازی The Witcher 3: Wild Hunt روی تنظیمات مختلف به خوبی اجرا میشد. با یک پردازنده مرکزی Intel i5-2500k و کارت گرافیک Nvidia GTX 980 توانستیم بازی را با رزلوشن 2560×1440 و تنظیمات Ultra در همه چیز جز افکت موها و حیطه ی دید، که آنها را روی High گذاشته بودیم، بدون مشکل اجرا کنیم. بازی در این تنظیمات با نرخ فریم 50 اجرا میشد. البته با بالا بردن افکت موها و حیطه ی دید با افت فریم تا 25 مواجه شدیم. در عین حال با سیستمی دیگر که پردازنده مرکزی Intel i7-5960x و کارت گرافیک Titan X هیچ مشکلی با نگهداشتن نرخ فریم روی 60 در رزلوشن 1080 نداشتیم. نرخ فریم بازی در کل ثبات بیشتری نسبت به بازیهای دیگر هم رده داشت.
در کل، نرخ فریم 60 در سیستمی با 2 سال عمر خیلی خوب است. گرچه بازی در تنظیمات Ultra یا حداقل High زنده میشود ولی تفاوت این 2 سطح در رزلوشن 1080 آنقدرها زیاد نیست. روی لپتاپِ مخصوص بازی خودم هم فقط در مناطق خیلی شلوغ با پدیده ی کند شدن تصویر مواجه شدم که آن هم نرخ فریم را نهایتاً تا 45 پایین میاورد که نسبت به نرخ فریم این بازی روی کنسولی مثل پلی استیشن 4 که نرخ فریمی 30 را برای بازی The Witcher 3: Wild Hunt دارد خیلی عالی است.
با این حال بازی The Witcher 3: Wild Hunt به فشار زیادی که به کارت های گرافیک وارد میکند مشهور است. این فشار بیش از اینکه بخاطر سایز افکت ها باشد، بخاطر پایبندی گرافیست ها به اصول دنیای واقعی و جزئیات است. وقتی طوفان میشود، و باد دروازه های زنگ زده را بهم میکوبد و درخت ها را خم میکند، میتوان آهوهایی که در پی پناه میگردند را دید.برخورد صاعقه با آب در این بازی چیز دیگریست. سخت است که از خیره شدن به این همه زیبائی بصری دست کشید.
با تمام اینحا سخت نیست که مواردی را در بازی The Witcher 3: Wild Hunt پیدا کنید که درست رعایت نشده باشند. علفزارها پرپشت و زیبا هستند، ولی برگ ها طرحی کاملاً 2 بُعدی دارند. لباس ها کماکان به نظر ضخیم و استفاده شده میایند، ولی کیفیتی خیلی بالاتر از نسخه ی قبل بازی ندارند.حالات صورت و انیمیشن های کاراکترها آنقدر متفاوت نیست که بتوان گفت همه چیز از نو اختراع شده.
البته این گفته ها نقد نیست، فقط گفته های یک گیمر است که بازی را با دقت دیده. و به عنوان یک گیمر باید بگویم که بازی The Witcher 3: Wild Hunt از نظر انیمیشن ها آنطور که امیدوار بودم نیست. با مناطق این نقشه رابطه ی بهتری نسبت به مناطق بازی Skyrim برقرار کردم، تا حدی که وقتی حس فوریت داستان بالا میرفت دوست داشتم بازی را آرام پیش ببرم و از زیبایی بازی لذت ببرم.
سخن آخر:
در پایان نقد و بررسی بازی The Witcher 3: Wild Hunt باید بگویم که به عنوان بازی ای که پر از جنگ های سیاسی و اقتصادی است، عنوانی موفق است، چون احساسات انسانی را در درجه اول اولویت گذاشته.
داستانی که متحیر کننده تر از داستان قهرمانانه گرالت است، داستان مردمی است که فروپاشی دنیایشان را به تماشا نشسته اند. بعد از 2 بار تمام کردن بازی باز هم منتظرم تا به دنیای زیبایش برگردم، به ویرانه های جنگ و دهکده های سوخته اش. اصل مطلب بازی اینجا نهفته: در دنیای پیچیده ی حول داستان و نه در خود قهرمان آن.
منبع : آرسان گیم