معرفی زیرسبک سایبرپانک و تاریخچهی آن
میان زیرشاخههای مختلف عرصهی ادبیات و هنر و بهخصوص سبک علمی تخیلی، زیرسبک سایبرپانک امروزه یکی از محبوبترین آنها محسوب میشود. زیرسبکی که ابتدا در ادبیات شکل گرفت و بهمرور در کمیک، سینما و بازیهای ویدیویی رواج پیدا کرد و حالا پس از حدود نیم قرن، یکی از شاخصترین شاخههای ژانر علمی تخیلی است. به بهانهی انتشار بازی مورد انتظار Cyberpunk 2077 که یک نمایندهی تمام و کمال از این زیرسبک به شمار میرود، نگاهی مختصر به تاریخچهی این زیرسبک خواهیم داشت و مسیری که از ابتدا تا امروز طی کرده تا به محبوبیت امروز خود برسد.
تولد و رواج سایبرپانک
ریشههای خلق زیرسبک سایبرپانک به دههی ۶۰ و ۷۰ میلادی باز میگردد؛ زمانی که دورهی جدیدی در آثار علمی تخیلی با نام «موج نو» (New Wave) شکل گرفت که برخلاف آثار نویسندگانی چون «آیزاک آسیموف» و «آرتور سی کلارک» که تمرکز اصلیشان روی مفاهیم دقیق علمی و منطق بود، از بستر علمی تخیلی برای پرداخت به مضامین اجتماعی استفاده میکردند. این موج نو همچنین متاثر از جریانات سیاسی و اجتماعیای بود که در کشور آمریکا طی وقوع جنگ ویتنام شکل گرفت. اولین داستانهای موج نو در مجلهی بریتانیایی New Worlds و توسط Michael Moorcock نوشته و منتشر شد. این داستانها استایل و ساختاری متفاوت با آثار قبل از خود داشتند و از تاثیر تکنولوژیهای جدید روی زندگی و فرهنگ میگفتند که بسیاری مواقع بهجای تکامل و پیشرفت، منجر به خلق ضدآرمانها و دیستوپیا میشد. از دل موج نوی علمی تخیلی بود که زیرسبکهای مختلفی مانند سایبرپانک شکل گرفت. از نویسندههای شاخصی که در آن زمان به شکلگیری و رواج این زیرشاخهی علمی تخیلی کمک کردند، میتوان به «فیلیپ کی. دیک» (Philip K. Dick)، «جی. جی. بالارد» (J.G. Ballard) و «هارلان الیسون» (Harlan Ellison) اشاره کرد. در آن دوره هنوز این زیرسبک نام مشخصی نداشت، اما Bruce Bethke نویسندهی آمریکایی بود که اولین بار در داستان کوتاهی به نام Cyberpunk این عبارت را به کار برد. این داستان که در سال ۱۹۸۰ نوشته و در سال ۱۹۸۳ منتشر شد، محل تولد عبارت «سایبرپانک» بود، اما کسی که آن را تبدیل به یک عبارت رایج کرد Gardner Dozois نویسنده حوزهی علمی تخیلی بود که از آن در مطالب خود در مجلهی Asimov’s Science Fiction و همچنین مقالهی در روزنامهی واشنگتن پست بهره برد.
زیرسبک سایبرپانک در سال ۱۹۷۷ میلادی با اثر Judge Dredd وارد دنیای کمیکبوک شد. دههی ۸۰ میلادی اوج رواج سایبرپانک در فرمهای مختلف بود، جایی که «ریدلی اسکات» کارگردان مشهور هالیوودی با الهام از یکی از آثار فیلیپ کی. دیک، فیلم Blade Runner را خلق کرد که یکی از معروفترین آثار سایبرپانکی تاریخ سینما محسوب میشود. شکلگیری کامل سایبرپانک اما با کتاب Neuromancer اثر «ویلیام گیبسون» در سال ۱۹۸۴ میلادی رخ داد که المانهایی از فرهنگ پانک و همچنین هکرها را به آن تزریق کرد. تاثیر کتاب آنقدر زیاد بود که تا یک دهه بعد، نویسندگان آثار سایبرپانکی را تحتالشعاع قرار دهد. پس از گسترش در ادبیات و سینما، صنعت انیمه در ژاپن هم جذب این زیرسبک شد که نتیجهی آن خلق آثاری چون Akira و Ghost in the Shell بود. بهطور همزمان زیرسبک سایبرپانک به دنیای بازیهای ویدیویی هم راه پیدا کرد که جلوتر دربارهی آن هم توضیح خواهیم داد.
تعریف زیرسبک Cyberpunk
همان طور که در بخش قبلی گفته شد، این زیرسبک به تبعیت از موج نوی آثار علمی تخیلی، به جای مفاهیم منطقی و دقیق علمی روی مسائل اجتماعی و سیاسی و تاثیر پیشرفت تکنولوژی بر آنها تمرکز میکند. بیشتر آثار سایبرپانکی در آیندهای نسبتا نزدیک رخ میدهند و کرهی زمین بستر مکانی اتفاقات آنهاست. البته این موضوع همیشگی نیست و برای مثال در اثر شاخصی چون «بلید رانر» اتفاقات در سیارهای دیگر جریان دارد. همچنین در کتاب Altered Carbon اثر «ریچارد کی. مورگان» (که سریالی هم بر اساس آن ساخته شده) داستان در قرن ۲۴ میلادی یعنی حداقل ۳۰۰ سال بعد میگذرد. دو موردی که گفتیم در بسیاری از آثار این زیرسبک دیده میشود، اما اصلیترین شاخصههای یک اثر سایبرپانک دو مورد است؛ اول وابستگی بسیار زندگی بشریت به تکنولوژیهای دیجیتالی و مکانیکی در حدی که انسانها اعضای بدن خود را با قطعات مکانیکی و هوشمند جایگزین میکنند، هوش مصنوعی بخش جدایی ناپذیر زندگی افراد و سازمانهاست و واقعیت مجازی همچون دنیایی موازی در کنار دنیای واقعی پیش میرود. مورد دوم هم جامعهای دیستوپیایی که در آن، ابرشرکتها صاحب قدرت هستند و به قشرهای ضعیفتر سلطه دارند. شکاف فرهنگی و اجتماعی در این جوامع بسیار پررنگ است که همین مسئله آنها را در مقابل هم قرار میدهد و باعث هرج و مرج و جنایت میشود. در کنار این المانهای پایه، بنا به نظر هر نویسنده یا خالق اثر، المانهای دیگری از سبکهای دیگر هم به آن تزریق میشود. برای مثال آثار سایبرپانک متعددی یک کاراگاه را در قالب شخصیت اصلی دارند که به دنبال خلق یک پروندهی جنایت است که در نهایت به فاش شدن رازهای بزرگتری خلق میشود یا در محصولاتی مثل فیلم یا بازی ویدیویی، سازندگان از المانهای آثار جنایی و نوآر بهره میبرند.
آثار این زیرسبک یک سری المان بصری رایج هم دارند. مثلا شهری که همیشه بارانی است یا استفاده از لامپهای نئونی رنگارنگ در معماری شهرها. فرهنگ کشورهای شرق آسیا مثل چین و ژاپن هم تاثیر زیادی روی معماری محیط در این آثار داشتهاند، بهطوری که حتی «ریدلی اسکات» کارگردان بلید رانر هم لس آنجلسی که در فیلم میبینیم را مشابه هنگ کنگ میداند. باز بسته به هر اثری ممکن است المانهای منحصربهفردی هم ببینیم.
سایبرپانک در بازیهای ویدیویی
زیرسبک سایبرپانک در همان دوران رواج گستردهی خود در دههی ۸۰ میلادی به دنیای بازیهای ویدیویی هم راه پیدا کرد و در همان موقع شاهد ساخت آثار متعددی بودیم. چهار سال پس از انتشار کتاب Neuromancer یک بازی ماجرایی بر اساس آن ساخته شد که «برایان فارگو» کارگردان شاخص آثاری چون سری Wasteland و تهیهکنندهی دو قسمت اول Fallout روی آن کار کرده بود و توسط منتقدان مورد استقبال قرار گرفت. در همان سال «هیدئو کوجیما» خالق مشهور سری Metal Gear Solid عنوانی با نام Snatcher را کارگردانی و طراحی کرد که در زمان خود آنچنان موفق عمل نکرد، اما بهمرور به یک اثر کالت تبدیل شد. در دههی ۸۰ و ۹۰ میلادی چند بازی نقشآفرینی رومیزی شاخص در زیرسبک سایبرپانک هم طراحی و منتشر شد که شاخصترین آنها، دو سری Shadowrun و Cyberpunk هستند. سری Shadowrun همان موقع به یک ویدیوگیم تبدیل شد که تا به حال نسخههای متعددی از آن در سبک نقشآفرینی در دسترس قرار گرفته است. سری «متال گیر» با اینکه طی حداقل سی سال عمر خود هیچوقت بهطور کامل در این زیرسبک نبوده، اما المانهایی از آن مثل انسانهای سایبورگ یا فناوریهای روباتیک را در خود دارد.
در دههی ۹۰ میلادی و با پیشرفت گرافیک بازیها، شاهد ساخت آثاری جدیتر در شاخهی سایبرپانک بودیم. یکی از مهمترین این آثار، بازی ماجرایی Beneath a Steel Sky محصول استودیوی Revolution Software است که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد و یکی از شاخصترین بازیهای سایبرپانک تاریخ به حساب میآید. از این سال تا شش هفت سال پس از آن، این زیرسبک یکی از مهمترین دوران خود در بازیهای ویدیویی را تجربه کرد که منجر به خلق مشهورترین عناوین این سبک شد؛ سری System Shock که قسمت اول و دوم آن در سالهای ۱۹۹۴ و ۱۹۹۹ میلادی در دسترس قرار گرفت و قسمت دوم آن یکی از بهترین عناوین نقشآفرینی تاریخ به حساب میآید. در سال ۱۹۹۷ میلادی هم استودیوی فقید Westwood بازی «بلید رانر» را روانهی بازار کرد که اتفاقات آن همزمان با خط داستانی فیلم جریان داشت و ساختار غیرخطی آن بهشدت مورد توجه قرار گرفت. در همان سال شرکت Square Enix قسمت هفتم از سری «فاینال فانتزی» را در دسترس قرار دارد که برای اولین بار در این سری، حال و هوایی مدرن را به مخاطب خود ارائه میکرد و همزمان از المانهای سایبرپانک بهره میبرد. اثری که بسیاری از آن به عنوان بهترین فاینال فانتزی تاریخ یاد میکنند.
شاید سال ۲۰۰۰ میلادی را بتوان به عنوان نقطهی عطف این زیرسبک محبوب در تاریخ بازیهای ویدیویی در نظر گرفت، آن هم با انتشار اولین قسمت از سری Deus Ex که توسط استودیوی Ion Storm ساخته و توسط شرکت Eidos Interactive عرضه شد. «وارن اسپکتور» بازیساز اسطورهای و خالق فرنچایزهایی چون «سیستم شاک» و Ultima کارگردان این اثر بود و «هاروی اسمیت» کارگردان سری Dishonored به عنوان طراح ارشد روی آن کار کرد. بازی Deus Ex به لطف وجود همزمان المانهای سه سبک نقشآفرینی، تیراندازی اول شخص و مخفیکاری و در عین حال، پیادهسازی عمیق آنها و همچنین فضاسازی خاص، بهشدت مورد توجه قرار گرفت و از آن به عنوان یکی از بهترین و مهمترین بازیهای تاریخ یاد میشود. این سری با سه نسخهی اصلی و یک نسخهی فرعی ادامه پیدا کرد که آخرین آن با پسوند Mankind Divided در سال ۲۰۱۶ میلادی در دسترس قرار گرفت.
در قرن ۲۱ میلادی شاید بازیهای خیلی زیادی نباشند که بهطور کامل در زیرشاخهی سایبرپانک قرار بگیرند، اما عناوین علمی تخیلی متعددی وجود دارد که برخی المانها را از این سبک قرض گرفتهاند. برای مثال سری Metal Gear Solid که در بالاتر به آن اشاره کردیم یا نسخههایی از سری Call of Duty مثل Advanced Warfare یا Black Ops 3 که در آینده روایت میشوند. حتی سری Watch Dogs هم با وجود مکانیک هک کردن و استفاده از گجتهای هوشمند الکترونیکی، از این زیرسبک مواردی را وام میگیرد. در عین حال برخی عناوین شاخص در این قرن وجود دارد؛ بازی Uplink محصول سال ۲۰۰۱ که مخاطب را در نقش یک هکر فریلنسر قرار میدهد و تمام مکانیکها بر همین اساس طراحی شدهاند، سری Mirror’s Edge که در گیمپلی المانی مرتبط ندارد، اما دنیا و فضاسازی آن کاملا مطابق تعریف یک اثر سایبرپانک است، بازیهای Gemini Rue و Technobabylon در سبک ماجرایی اشاره و کلیک که در کنار فضاسازی موفق، یک داستان جذاب با غافلگیریهای جالب را روایت میکنند.
شاید بتوان از بازی Observer به عنوان شاخصترین اثر سایبرپانک چند سال اخیر یاد کرد که در عین وفاداری کامل به المانهای کلاسیک، سعی میکند تا یک داستان کاراگاهی را بهخوبی روایت کند و حتی از این زیرسبک در گیمپلی خود هم بهره میبرد. در عین حال باید گفت که در قرن بیست و یکم و به جز سری Deus Ex هیچ اثری به اندازهی Cyberpunk 2077 محصول جدید استودیوی CD Projekt Red المانهای سایبرپانکی را به تمام بخشهای خود تزریق نکرده است؛ اثری با الهام از سری بازی رومیزی Cyberpunk که چند روزی است در دسترس قرار گرفته و مخاطبان را در قالب یک مزدور با نام V در شهر خیالی Night City قرار میدهد. شهری که یک دیستوپیای تمام عیار است؛ بدترین شهر در آمریکا با بیشترین آمار جرم و جنایت که ابرشرکتها و سازمانهای نظامی آن را کنترل میکنند و دوام آوردن در آن کار هر کسی نیست. یک بستر عالی برای تجربهی یک اثر سایبرپانک. پس اگر طرفدار این زیرشاخهی محبوب هستید، حتما وقتی را برای تجربهی Cyberpunk 2077 کنار بگذارید.