بررسی بازی Valheim
بازی Valheim یکی از جدیدترین و در عین حال جذابترین بازیهایی است که شما باید در آن بقا داشته باشید با بررسی این بازی جذاب در بلاگ آرسان گیم همراه باشید.
اگر شما هم مثل من به بازی های Survival علاقمند باشید، احتمالا در این اواخر یک نام را خیلی شنیده اید. بازی ای به نام Valheim که در همان عرضه ی Early Access خود – که برهه ای پر دردسر و برای رفع نقص محسوب میشود – مانند طوفانی تمام بازار این ژانر را تسخیر کرده. درست مثل همان سربازهای وایکینگی که داستانش را از اعتقادات و افسانه های آنها اقتباس کرده.
چه سوار بر کشتی مشغول کشف دریاهای نورانی و زیبایش باشید، چه برای کشف گنج به اعماق دخمه هایش سر بزنید، مبارزات پر چالشش، سبک هنری جذابش و آن موسیقی های آرامش بخشش دنیایی را ساخته که از سپری کردن هر ثانیه عمرتان در آن لذت خواهید برد. گرچه در انتهای داستان کمی سخت شده و احتیاج به زمانی زیاد و تکرار دارد، ولی مبارزات و تعامل های خاطره سازش در کنار چیزهای تازه ای که در دنیایش در انتظار شماست کاملا ارزشش را دارد.
گرچه خیلی ها میگویند بازی Valheim را باید با Minecraft مقایسه کرد، ولی به نظر من این کار اشتباه است. حقیقتش را بخواهید به نظر من از خیلی قبل از اینکه چیزی به اسم Minecraft وجود داشته باشد خیلی از عناصرش را دیده بودیم.
مثل همین قسمت ابتدایی بازی که باید به تنهایی یا نهایتا به همراه 9 نفر دیگر از دوستانتان شروع به قطع درخت یا کشتن حیوانات کنید، سپس با استفاده از وسایل بدست آمده ابزارهای جدیدی بسازید که کار قطع درخت و کشتن حیوانات را برایتان آسانتر کند.
چنین شباهت هایی کار فردی مثل من را که باید تفاوت ها و تشابه های بازی Valheim را گفته و مشخص کنند چرا از نظر من – و شاید خیلی های دیگر – این بازی نسبت به بقیه ی بازی های سبک Survival (یا به گفته ی دیگران بقا) بهتر است را سخت میکند، ولی در مجموع بازی Valheim به همین خاطر زیباست. این بازی فرمولی را که سالهاست با آن آشنا هستیم را گرفته و آنقدر تغییر داده است که دیگر شباهتی به آن بازی های قبلی ندارد. این تغییرات بعضی جاها خیلی کم هستند و بعضی جاهای دیگر به وضوح دیده میشوند.
هنر بازی Valheim
عناصر هنری و پختگی هایی که در ساخت دنیای بازی Valheim دیده میشود شاید مهمترین این موارد باشند. ظاهر بازی به شکل عمدی ساده از نظر گرافیکی ساده است و آنقدرها که در بازی های دیگر شاهدش هستیم اینجا خبری از رسیدگی به گوشه های تیز اجسام نیست، با این حال باز هم بازی ای زیباست.
تمام موجودات، رگه های نور خورشید و تپه های جنگل به شکل اساطیری طراحی شده اند، جوری که دوست داشتم ساعتها عمرم را در این دنیا بگذرانم و از دنیای واقعی فراموش کنم. و برای اینکار هم لازم نیست زیاد دنبال چیزی بگردید، از آبگیرهای آرام گرفته تا چنگل های مملو از هیولا و کوه های پوشیده از برف.
هربار که وارد یکی از دنیاهای جدیدش میشدم – که هربار توسط توابعی ساخته میشوند – تحت تاثیر اندازه و وسعتش قرار میگرفتم، هربار در تعجب بودم که چطور چنین زیبایی هایی ساخته ی دست انسان نیست. این نقشه ها آنقدر طبیعی هستند و حس اروپای شمالی را به خوبی منتقل میکنند که میتوان وجود در آن مناطق را زیر زبان چشید.
اما جایی که بازی Valheim واقعا باعث شد شوکه شوم وقتی بود که برای اولین بار بعد از 15 ساعت تلاش مداوم با کشتی ساخت دست خودم به دریاها زدم. مثل یک وایکینگ واقعی اینجا هم راه اصلی دسترسی شما به قسمت های دوردست نقشه، دریاها و رودخانه ها هستند.
کنترل ها و شکل هدایت این کشتی ها حس قدیمی را القا میکنند و من به همین دلیل بیشتر هم از آنها خوشم آمده. یادگیری هنر دور زدن های تند، کنترل کشتی از بین موج های خطرناک و بالا نگه داشتن سرعتم واقعا لذت بخش بود، با اینکه برای یادگیری تمام اینها مجبور شدم تعداد زیادی آزمون و خطا انجام بدهم که در نهایت باعث سوراخ شدن بدنه ی کشتی ام شدند.
ولی وقتی حافظه ی عضلانی ام را آنقدر تربیت کردم که بدون مشکل و با تمام سرعت تواسنتم به ساحل رفته و با مهارت کشتی ام را در نقطه ی مورد نظرم پارک کنم، حس میکردم که استاد فتح دریاهای عمیق شده ام. موج هایی که بسیار واقع گرایانه ساخته شده اند شما را به بالا و پایین پرت میکنند و یک طوفان ناگهانی ممکن است مجبورتان کند بخاطر خسارت های وارده به کشتی در اولین فرصت پهلو بگیرید.
این واقعیت که جهت باد هم مدام در حال تغییر است باعث میشود شما خواسته و ناخواسته از مسیر اصلی منحرف شده و جاهای جدیدی کشف کنید – همین موضوع سفرهای دریایی را تبدیل به چیزی بیش از یک رفتن از نقطه ای به نفطه ی دیگر کرده. وجود یک کشتی در بازی Valheim این حس را القا میکند که دنیای جدیدی برویتان باز شده و این حس دقیقا تا آن لحظه که این دنیا شما را میبلعد ادامه دارد … این را گفتم تا خطرات دریاهای دوردست را جدی بگیرید.
هیولاهای بازی Valheim در اوج سادگی و با مهارت تمام ساخته شده اند. به خاطر دارم که اولین رویارویی ام با یک Troll تجربه ای وحشتناک بود. بیشتر تجارب هیجان انگیز من در بازی Valheim از سفرهایی که بین نقاط دارم و تلاشی که در راه میکنم تا تبدیل به گوشته قیمه نشوم، سرچشمه میگیرند.
برای رسیدن به محل دومین هیولای بازی در نقشه ای که برای من ساخته شده بود، باید در مسیری باریک از بین دو کوه کشتی ام را هدایت میکردم، که باعث میشد بخاطر سرمای زیاد مدام متحمل صدمه شوم. متاسفانه درست در انتهایی ترین و سردترین قسمت مسیر متوجه شدم که راه خیلی باریکتر از آن است که بتوانم کشتی ام را از آن عبور دهم. برای همین پیاده شده و در آن سرمای عجیب شروع به کندن مسیر و بازکردنش برای عبور کشتی کردم.
ولی چند لحظه بعد از بالای کوه های بلند پشت سرم، سر و کله ی یک Troll پیدا شد. همین Troll چند دقیقه بعد به من هجوم برده و کشتی ام را خرد کرد. من هم مجبور شدم در وحشت تمام از آنجا فرار کنم، آنهم در آن سرما، و بخاطر اینکه کشتی ای نداشتم مجبور شدم تمام مسیر را پیاده به خانه ام برگردم – که شامل یک شب توقف در جنگلی ترسناک هم میشد – کشتی دیگری بسازم، برگردم و آن Troll را بکشم، کانال مناسب برای عرض کشتی ام را حفر کنم و قبل از اینکه تبدیل به یک وایکینگ یخ زده شوم به راهم ادامه بدهم.
هیچ کدام از اینها از قبل برنامه ریزی نشده بود، نه من برنامه ریخته بودم که به این شکل پیش بروم و نه سازندگان بازی دخالتی در خلق نقشه اش داشتند، ولی همین توابع ساخت دنیای بازی Valheim باعث شده اند چنین تجاربی برایم خاطره انگیزترین اتفاقاتی باشند که پس از سالها در بازی های کامپیوتری تجربه کرده ام – و صد البته که فقط شامل همین یک تجربه نمیشوند.
این بازی در خود اکوسیستمی را جا داده که تجربیاتی را خلق میکند و این تجربیات به قدری عالی هستند که میتوانید برای دیگران تعریفشان کنید، اما Valheim تمام اینها را با حداقل امکانات انجام میدهد. بازی هایی هستند که به نسخه ی نهایی خود رسیده اند ولی چنین پرداختی ندارند، اگر کسی به من نمیگفت که Valheim هنوز در مرحله ی Early Access است اصلا متوجه این موضوع نمیشدم.
البته بعضی از این امکاناتی که بازی Valheim برای خلق دنیاهایش در اختیار دارد جذاب تر از بقیه هستند. مثلا آن کوتوله های Greydwarves که در قسمت Black Forest پیدایشان میکنید چیزی جز عوامل اعصاب خردی نیستند، مثل پشه هایی که باید مدام با دست از خودتان دورشان کنید. کاش میشد مثل Thanos با بشکنی نصف آنها را ار دنیا حذف کنم ولی متاسفانه در Valheim خبری از سنگ های جادویی به آن شکل نیست.
هیولاهای بازی Valheim
اما آنطرف قضیه مبارزات با هیولاهای بازی را داریم، یا همان Boss های بازی که به شدت راضی کننده، سرعتی و مملو از صحنات اکشن هستند و بازی Valheim با استفاده از همین هیولاها و مبارزاتشان داستانش را جلو میبرد. هرکدام از این هیولاها به شکل خاصی قدرت سیستم مبارزات بازی را به رخ میکشند.
در نسخه ی Early Access بازی Valheim پنج تا از این Boss ها وجود دارد – و قرار است در نسخه ی نهایی به 9 تا افزایش داشته باشد – و من در طول 40 ساعت تجربه ای که با این عنوان داشتم توانستم با 4 تا از آنها روبرو شوم.
هرکدامشان نه تنها نقطه ی اوج هیجان یک منطقه و تکنولوژی آن هستند که مبارزه با هرکدام از اینها هم سخت و هیجان آور است… و البته بعد از شکست دادنشان متوجه میشوید که جایزه ای درخور برای هرکدام در نظر گرفته شده. هرکدامشان نسبت به قبلی یک قدم در سختی و چالش جلوتر میرود و وقتی به Boss سوم و چهارم رسیدید میفهمید که درگیر شدن تنهایی با آنها تقریبا دیوانگی است. پس حتما به فکر نیروی پشتیبانی باشید – اگر میخواهید در بازی Valheim بهتان خوش بگذرد.
دخمه های ساخته شده به شکل تصادفی بازی Valheim هم هرکدامشان به شکلی بی نظیرند، از آن تپه های ساخته شده از استخوان وایکینگ هایش که مرا به یاد Skyrim انداخت گرفته تا آن مقبره های ترسناکش که قسمت های مملو از Undead بازی Dark Souls را به خاطر میآورد.
برای پیدا کردن راهتان در این دخمه ها به یک مشعل نیاز دارید و یادتان باشد که این دخمه ها پر از انواع هیولا، گنج و مواد لازم برای ساخت ابزار مختلف هستند، موادی که در هیچ جای دیگر دنیای بازی Valheim پیدا نمیکنید. ضمنا میتوانید به این دخمه ها به شکل یک راه استراحت پس از انجام آن همه کار خسته کننده در ماموریت های بازی Valheim نگاه کنید.
همانطور که گفتم بازی Valheim – مثل تمام بازی های Survival – برخی مواقع ممکن است خیلی زمان بر باشد. در حقیقت برای جمع کردن مواد اولیه ی لازم برای ساخت یک زره کامل ممکن است چندین روز دنیای واقعی زمان ببرد. برای رفتن به برخی مناطق هم باید چیزهایی تهیه کنید، مثل سم یا نوشیدنی گرما دهنده برای مناطق یخی، بدون اینجور چیزها اصلا در این مناطق دوام نخواهید آورد، یعنی هربار که قصد ورود به این مناطق برای انجام کاری دارید باید زمانی را برای جمع آوری مواد اولیه و درست کردن این معجون ها کنار بگذارید.
این مورد مثل یک تیغ دو لبه عمل میکند، بله باعث میشود حس کنید مناطق و ماموریت ها خطرناکتر و هیجان انگیزتر از آن چیزی هستند که فکرش را میکردید، ولی باعث میشوند تمام مدت با استرس کم شدن منبع معجون مواجه باشید و نتوانید به چیزی جز جمع آوری مواد لازم برای ساخت معجون فکر کنید.
اینکه نتوانم به یک منطقه بروم چون باید اول قوی تر شده و Troll مستقر در دروازه ی منطقه را شکست دهم خوب است، ولی اینکه نتوانم وارد یک منطقه شوم چون باید منتظر زنبورهای عسلم باشم تا عسل بیشتری تولید کنند…چندان جالب نیست، کاش این زنبورها سریعتر کار میکردند.
ولی واقعا از ارتباط بقیه ی معجون ها با پیشروی در بازی خوشم میآید. با اینکه برای بدست آوردن مهارت های بهتر یا جدید مانند دویدن یا شنا کردن باید از امتیازهایتان خرج کنید، ولی میزان نفس و جانتان کاملا به این قضیه برمیگردد که چه جیزی خورده اید.
یعنی برای Level Up کردن باید در اکثر مواقع دنبال مواد جدید گشته و همیشه مراقب باشید تا گشنه نمانید. همچنین بازی Valheim همیشه از شما میخواهد که یک رژیم متناسب داشته باشید، در آن واحد میتوانید از سه نوع خوراکی مختلف استفاده کنید، ولی استفاده از سه تا از یک نوع غذا برایتان منفعتی نخواهد داشت.
به نظر من این یکی از مهارت های ظریف و هوشمندانه ی بازی Valheim برای این است که به شما حس زنده بودن و واقعی بودن را بدهد، جایی که بازیهای دیگر برای Level Up شدن از شما میخواهند Experience بیشتری جمع آوری کنید – و در نهایت قدرت کاراکترتان و جانش زیاد خواهد شد – بازی Valheim راه دیگری را در پیش میگیرد.
واقعا حس خوبی دارد وقتی با شکم پر، یک شب خواب مناسب و جیبی پر از معجون به جنگ با شیاطین میروید. ضمنا بازی Valheim مشکل خیلی بازی های دیگر در گرسنگی را هم رفع کرده، آن هم به این شکل که گرسنگی شما را نخواهد کشت مانع شکار کردن یا جمع آوری مواد لازم برای زنده ماندنتان نمیشود. فقط شاید دلتان نخواهد وقتی گرسنه هستید، با شکم خالی به جنگ با چیزی قوی تر از یک اسکلت بروید.
ساختن دهکده ی وایکینگی خودتان هم راه مناسبی برای وقت گذراندن است، مخصوصا وقتی باید منتظر آن زنبورهای عسل باشید. با اینکه بازی Valheim یک بازی Voxel-Based است – مثل بازی Minecraft – ولی تاثیری که شما بر دنیای بازی Valheim دارید خیلی محدودتر از تاثیری است که میتوانید در دنیای Minecraft داشته باشید.
میتوانید ارتفاع مسیرها را تا حدی کم و زیاد کنید، ولی این تغییرات آنقدرها دقیق نیست. مخصوصا ابزراهای هموار کردن زمین برای ساخت خانه اصلا برای من جالب نبودند. مهم نبود چقدر دقت میکردم یا چند بار تلاش میکردم، همیشه یا زمین زیر خانه بیش از حد پایین میرفت یا کمتر از اندازه ی مورد نظر و به همین علت خانه هایم یا در هوا معلق هستند یا مقداری از زمین زیر خانه به داخل خانه ها نفوذ کرده!
بجز این، ساختمان هایی که میتوانید بسازید حس آرامش و گرما دارند و به وضوح ظاهرشان متعلق به فرهنگ Norse یا همان وایکینگ هاست. این ساختمان ها با اتصال چند تکه ی پیش ساخته بهم ساخته میشوند که باعث میشود کمی جلوی خلاقیتتان گرفته شده باشد ولی در عین حال جلوی ساخت چیزهایی خارج از شکل و شمایل این دنیا را هم میگیرد. وقتی بخواهید پروژه های بزرگتری را اجرا کنید هم باید به فکر ستون های حمل وزن و دیوارهای حامل باشید، چیزی که جای دیگری ندیده بودم.
سخن آخر
چه در حال مبارزه برای زنده ماندن باشم، چه در حال کشف دخمه های فراموش شده و چه در حال تماشای مسیر حرکت خورشید، بازی Valheim دنیای را ارائه میدهد که در هر حال به نظرم جذاب، زیبا و آرامش بخش است و هر لحظه زندگی و کشف چیزهای جدید در آن برایم لذت بخش.
یک بازی Survival واقعی که یعنی هرچه بیشتر در آن پیش بروید باید بیشتر زحمت بکشید تا بتوانید از قسمت های خوبش لذت ببرید. ولی حتی در نسخه ی Early Access هم این قسمت های خوب واقعا عالی هستند، مخصوصا وقتی به دریا میزنید یا مهارتتان را در برابر Boss های بازی به چالش میکشید و این سبک هنری ساده که در ظاهر و موسیقی بازی Valheim هست مکانی را خلق میکند تا تمام این فعالیت ها برایتان لذت بخش باشد. پس کمی معجون برداشته و در کنار آتش به من بپیوندید، فکر نمیکنم از این کار پشیمان شوید.
منبع: آرسان گیم