بررسی بازی Half-Life: Alyx
من 3 ساعت آخرم در بررسی بازی Half-Life: Alyx را بدون توقف بازی کردم. قبل از این بازی هیچوقت بیشتر از 30 دقیقه از VR استفاده نکرده بودم. از حالات و حرکات صحنه ی VR سرگیجه نمیگیرم، نه، ولی معمولا از آن خیلی زود خسته میشوم. به این معنی که تحمل چیزی پلاستیکی که روی صورتم بسته شده باشد، که نمیگذارد سری به گوشی ام بزنم یا فنجانی چای بنوشم، مجبورم کند بایستم و با دستانم به شکلی خنده دار در هوا دنبال اشیائی بگردم که در دنیای واقعی آنجا نیستند و حرکاتم موجب خنده ی بقیه در اتاق شود، برایم خسته کننده است. ولی در مورد 3 ساعت آخر بازی Half-Life: Alyx نه استراحت کردم و نخ دلم میخواست استراحت کنم. این بازی به کلی مرا برده ی خودش کرده بود، طوری که دلم نمیخواست کنارش بگذارم!
تازه وقتی کار بررسی بازی Half-Life: Alyx تمام شد و تمام قسمت پایانی را دیدم ( بدون اینکه چیزی را لو دهم فقط به شما توصیه میکنم موقع پخش آرم پایانی بازی هدست واقعیت مجازی را از صورت خود برندارید)، آخرین فایل ذخیره ی خود را دوباره لود کرده و دوباره بازی را تمام کردم، دوباره آرم پایانی را نگاه کردم، و بعد از آن هم به اول بازی برگشتم و از اول دوباره شروعش کردم! بله این بازی واقعاً همینقدر خوب است!
البته هیچوقت درمورد کیفیت تجربه ای که در بررسی بازی Half-Life: Alyx قرار بود برایم قرار بود خلق شود شکی نداشتم چون به هر حال خود کمپانی Valve ــ تولید کننده ی بازی Half-Life ــ هدست واقعیت مجازی و نرم افزار واقعیت مجازی مخصوص به خود را تولید میکند. ولی شک داشتم که بتواند بازی ای درخور اسم Half-Life باشد، و باید بگویم واقعاً لیاقت این اسم، و اینکه زیر مجموعه ی این سری بازی ها باشد، را دارد. با اینکه داستانش بین اتفاقات نسخه ی اول بازی و نسخه ی دومش رخ میدهد، آنقدر قوی هست که به راحتی به ماجراهای بعدی بازی های Half-Life گره بخورد، حالا این ماجراها هرچی میخواهند باشند. و از نظر تکنیکال هم، این بازی بقیه ی کمپانی های بازی سازی را طوری پشت سر میگذارد که شک دارم هرگز بتوانند به آن برسند.
روی مسیر
5 سال قبل از اتفاقات بازی Half-Life 2، کاراکتر شناخته شده ی Alyx Vance مشغول انجام مأموریت دیدبانی و بررسی در شهر 17 است. همان لحظه ی اول، برگشتن به شهر 17 برای من که 2 نسخه قبلی را بازی کرده بودم تکان دهنده بود، و با وجود اینکه همه چیز کاملاً آشنا بود، بخاطر وجود سیستم واقعیت مجازی، همه چیز چندین برابر جذابتر شده بود. اگر قبلاً فضای شهر را در 2 نسخه ی قبلی میدیدم و تعریف و تمجیدش میکردم، اینبار درانجام بررسی بازی Half-Life: Alyx با VR میتوانم انگشتان مجازی ام را روی جزئیاتش بکشم و سرم را تا جایی که میتوانم برای دیدن بالا بلندی های این دنیای مجازی عقب ببرم. وقتی یکی از اسکنرهای شهر عکسم را میگیرد، ناخودآگاه دستانم را به نشانه ی تسلیم برابر فلاش کور کننده ی دوربینش بالا میبرم. پلیس های مترو به نظر بزرگتر از همیشه اند، شاید بخاطر اینکه حالا، در VR، به اندازه ی واقعیشان دیده میشوند. قبلاً Striderها را دیده بودم ولی هیچوقت یکی از آنها در VR از روی من، در حالی که مثل احمق ها خیره به کف پایش نگاه میکردم، رد نشده بود تا یکی از پاهای عظیمش را در ساختمانی خرابه فرو کرده و از آن برای بالا رفتن روی سقف بنای کناری استفاده کند. در لحظات ابتدائی بازی، و حتی در خیلی جاهای دیگر آن، راهی جز توقف و هضم این همه عظمت نداشتم.
توجه به جزئیات بی سابقه است، چون نه تنها به شکل و شمایلش دقت شده، بلکه به راه های مختلفِ ارتباط شما با دنیای بازی Half-Life: Alyx هم به شدت پرداخته شده است، برای همین سخت است که بدون اینکه از شکل بسته شدن انگشت های مجازی شخصیتتان به نسبت جسمی که در دست دارید تمجید و تعجب کنید به بازی ادامه دهید. انگشتانتان دور بطری ها خم میشوند، ته سیگار را بین انگشت شست و اشاره تان میتوانید نگه دارید، یک لیوان آب خالی را به راحتی از دسته اش میتوانید بگیرید و بردارید، آنتن رادیو را میتوانید بیرون بکشید و بعد با ظرافت تمام پیچ ولوم رادیو را بچرخانید. حتی مدتی طول کشید تا فهمیدم میتوانم ماژیکی بردارم و روی هر سطحی بخواهم چیزی بکشم، بعد هم مدتی بیشتر طول کشید تا فهمیدم میتوانم با پاک کنی این خطوط بد شکلم را پاک کنم، خیلی برایم جذاب بود. به راحتی میتوانید 15 دقیقه ی اول بازی، سرگرم ور رفتن با اجسام فیزیکی بازی شوید، و این دقیقاً کاریست که من کردم.
با وجود این همه نکته برای سرگرمی، قسمت معرفی بازی Half-Life: Alyx نسبت به آن قطار سواری اول
نسخه ی اول بازی و یا آن قدم زدن طولانی نسخه ی دوم بسیار کوتاه تر است. با اینکه قدم زدن در شهر و قطار سواری هم در اینجا وجود دارد، ولی با سرعت خیلی بیشتری تفنگتان را دست میگیرید و دست کش های گرانشی (یا آنطور که مخترعشان راسل نام گذاریشان میکند: “Russels” ) را دست میکنید که به شما قدرت این را میدهند که دستتان را سمت شئ بگیرید و با اشاره ای آن را به هوا پرت کنید. یا با حرکت مختصر مچتان چیزی که روی زمین افتاده را به درون پنجه ی خود بکشید.
میپرسید چند بار اجسام مختلف را با دلیل یا بی دلیل و محض خنده و سرگرمی در بررسی بازی Half-Life: Alyx به درون دستم کشیدم؟ نمیدانم…صدها بار…شاید هم هزاران بار. در هر حال حتی لحظه ای هم برایم خسته کننده و تکراری نشد.
بعد از این قسمت معرفی، به بخش قرنطینه ی شهر 17 میروید، منطقه ای پر پیچ و خم و کثیف که درون شهر 17 با دیوارهایی بسته شده، جایی که بیشتر بازی اتفاق می افتد.پدر شما، Eli، توسط Combine ها که مثل دولت حاکم بر شهر 17 هستند، دستگیر شده و شما میخواهید به قطاری که قرار است او را با آن منتقل کنند برسید. برای این کار باید از تونل های مترو، راه های فاضلاب زیر شهری و زیر زمین های خانه هایی که پر از Xen هستند، عبور کنید. Xen موجوداتی ترسناک و گوشتی هستند که به شما حمله خواهند کرد.
دلهره
سری بازی های Half-Life مخصوصاً نسخه ی اول، همیشه همانقدر که ترسناک بوده اند، اکشن هم بوده اند. و این ترس هم ترسی چندش آور بوده. خرچنگ هایی گوشتی و لزج که از را ههای هوای سقف به سمت صورتتان میپرند، زامبی هایی با چنگال های خونین و میان تنه ای شکافته شده که ناگهان زنده میشوند، شکم آویزان ملکه ی خرچنگ ها که .قتی به سمتتان یورش میبرد پاندول مانند در هوا تکان میخورد، بدن عظیم و نیمه پوسیده ی Nihilanth با آن جمجه ی متورمش … چندش آور است
اینجا، در بررسی بازی Half-Life: Alyx متوجه شدم که با آن تکنولوژی واقیت مجازی اش، این چندش آوری حداقل 10 برابر شده. چیزهایی چسبیده به اطراف، با زبان های آویزان، که وقتی عمرشان تمام میشود باقی مانده های انسان هایی که قبلاً خورده بودند را روی من بالا می آورند، و با این کارشان دلیل دیگرای به من میدهند که زیرشان نایستم. دیوار های ساختمان هایی پوشیده شده با شاخک هایی تیز و گیاهایی فضایی و دندان دار که اگر انگشتانم را زیادی نزدیکشان کنم به قصد قطع کردنشان به آنها حمله میکنند. بسته های براق گاز که به دیوار ها چسبیده اند، و تا وقتی که نزدیکشان نشوم تا بترکند و کل اتاق را پر از گاز سمی کنند، انگار همان جا در حال تنفس و تبدیل هوای سالم به گاز سمی هستند. جنازه هایی که پشت میزشان باقی مانده اند، از سوراخ های سقف آویزانند، یا نیمی از بدنشان از پنجره بیرون افتاده و مرا تحریک به گشتنشان برای پیدا کردن مقداری خشاب مهمات و یا آمپول های خون میکنند.
حتی کل انیمیشن معالجه چندش آور است، وقتی که استوانه ای حاوی کرمی زنده و فضایی را وارد دستگاهی نصب روی دیوار میکنم و به تماشای له شدنش در دستگاه و تبدیلش به نوعی مایع در چند سانتی صورتم مینشینم، بعد هم که دستگاه همین مایع را برای معالجه ی زخم هایم به انگشتانم تزریق میکند. از آن مرحله ی مخفی کاری که باید از دست موجودی که با یک بار بالا آوردن مایعی سیاه روی صورتم میتوانست مرا بکشد اصلاً نپرسید… گرچه این حس چندش آوری در بعضی صحنات ممکن است بیش از حد به نظر برسد، خیلی جذاب است که این موجودات چندش آور که از سال 1998 مشغول شلیک به آنها هستم را میبینم که حالا تبدیل به این هیولاهای گوشتی و ترسناک در واقعیت مجازی بازی Half-Life: Alyx شده اند.
پیشروی در منطقه ی قرنطینه کاری وقت گیر است، هم بخاطر ذات حرکات در واقعیت مجازی، نیاز به گشتن تک تک اتاق ها برای پیدا کردن مهمات و رزین (نوعی جسم که بوسیله ی آن میتوانید تفنگ هایتان را تقویت کنید) و محیط ترسناک، ناراحت کننده و بعضاً مطلقاً تاریک بازی Half-Life: Alyx. خوشبختانه ترس های ناگهانی بازی زیاد نیستند، برای همین هیچوقت زننده نمیشوند. بله، وقتی یک کابینت آشپزخانه را باز کردم و یک خرچنگ مرده رویم افتاد داد زدم، وقتی هم داشتم از کنار پنجره ای رد میشدم و زامبی ای ناگهان با دست روی آن کوبید از ترس به هوا پریدم، ولی این ترس های ناگهانی آنقدر زیاد اتفاق نمی افتند که بخواهند تعادل اشکن و ترس و مواقعی که از شدت ترس شروع به فریاد میکنید را بهم بزنند.
فضای باز بیرون
مثل نسخه های قبلی، بازی Half-Life: Alyx هم مواقعی به شما چند دقیقه ی گرانبها در خارج از آن تونل های نمور و تاریک و بسته میدهد، در این لحظات میتوانید چند دقیقه ای زیر خورشید و در فضای باز بایستید و از اینکه دیوار های در چند متری تان هستند به جای اینکه در چند سانتی متری دستتان باشند لذت ببرید. البته به زودی متوجه خواهید شد که همه ی اینها یکجور تنفس برای شماست، تنفسی چند دقیقه ای که بعد از آن بازی دوباره شما را به درون همان راهرو های تنگ سیمانی زیر زمین هُل میدهد.
و باید بگویم که بعد از 6 یا 7 ساعت اول بازی، کمی از دیدن محیط های زیر زمینی تنگ و تاریک خسته شده بودم و دوست داشتم گریزی هم به هوای باز بالای سرم بزنم. حتی با وجود چند دشمن جدید که سرگرمم میکردند و منطقه ی قرنطینه را تکانی میدادند، بعضی وقت ها از آن محیط تنگ و تاریک و ترسناک که باید چند گلوله ی بیشتر در چند خرچنگ دیگر خالی میکردم،خسته میشدم.
خوشبختانه نیمه ی دوم بازی Half-Life: Alyx با مبارزاتی جالبتر شروع شد که از همان نسخه ی اول بازی عاشقش بودم. Antlionها هم داخل شهر ریخته اند و مبارزه با آنها از مبارزه با زامبی ها و خرچنگ ها صدها برابر سرگرم کننده تر است. آنها سریع ترند، خیلی بزرگترند، و خیلی وحشی تر. برای متوقف کردنشان باید به اعضای بدنشان شلیک کنید، که وقتی گروهی به شمایی که در حال پر کردن خشاب خود هستید حمله میکنند، کار ساده ای نیست. حتی یک Antlion تنها که فقط یکی از پاهایش به بدنش وصل مانده سعی میکند خود را به شما برساند.
سربازان دولتی هم در نیمه ی دوم بازی Half-Life: Alyx سر و کله شان پیدا میشود، وهم با شما و هم با Antlionها میجنگند. بعد از ساعت ها کلنجار رفتن با انواع موجودات ترسناک در را های زیر زمینی تاریک و ترسناک، بلآخره میتوانید محیط را هرجور میخواهید دور بزنید، سنگر بگیرید و دشمنانتان را از بین ببرید. وقتی به محیطی که در آن مبارزه ای در حال انجام است میرسید، وقت دارید حرکت بعدی خودتان را بررسی کنید، مثلا میتوانید با نارنجکی کار باقی مانده ی نیروهای پیروز را بسازید و از هدر دادن مهمات جلوگیری کنید. در هر حال این مبارزات هم سریع، خیلی سرگرم کننده و چالش برانگیزند.
منطقه ی انفجار
بر خلاف Gordon Freeman که کاراکتر نسخه های قبلی است، کاراکتر بازی Half-Life: Alyx یا همان Alyx Vance تعداد زیادی سلاح با خود حمل نمیکند. و در کل علاوه بر سلاح کمری استانداردتان، یک شات گان کوچک و یک تفنگ از سربازان دولتی خواهید داشت. اسلحه ها هرکدام شیوه ی خشاب گذاری خاص خود را دارند که باعث شده هرکدام به نوعی خاص لذت بخش باشند.
خشاب تمام شده را از سلاح کمری خود بیرون بیاندازید، یک خشاب دیگر از کیفتان بردارید یا با دستکش های گرانشی تان آن را از کیف بیرون بکشید، حالا خشاب را درون جایش در تفنگ قرار دهید، با ضربه ای آن را جا بیاندازید و بعد بکشید تا در جای خشاب قبلی قرار بگیرد. شات گان از وسط میشکند و به شما اجازه میدهد 2 گلوله ی جدید در جای گلوله های قبلی بگذارید و بعد هم با حرکت دستی آن را به حالت اولش برگردانید. تفنگ نیروهای دولتی مهماتش را از یک خشاب کناری برمیدارد، و یک حرکت سریع مچ به بغل میتواند خشابش را در جایش قرار دهد. آنقدر ها فرقی با خشاب گذاری بقیه بازی های واقعیت مجازی ای که بازی کرده ام ندارد، ولی حرکات خشاب گذاری هیچوقت برایم تکراری نشد، مخصوصاً وقتی زیر حمله ی شدید Antlion ها یا سربازان دولتی بودم.
در بررسی بازی Half-Life: Alyx متوجه شدم که خشاب گذاری در تاریکی داستان دیگریست. چون وقتی دستتان را، که با آن چراغ قوه را هم نگه داشته اید، به سمت کوله پشتیتان میبرید تا از آن خشابی بیرون بیاورید، همه چیز تاریک میشود و برای لحظه ای جلوی خود و هیولایی که در حال نزدیک شدن به شماست را نمیبینید. استفاده از هر دو دست برای جا به جا کردی جسمی یا باز کردن دری رول آپ ایجاب میکند که اسلحه خود را زمین بگذارید، و بعضی وقت ها چیزی ناخوشایند آن طرف دربی که دارید بازش میکنید منتظر شماست. سرعت کم بازی به شما فرصت ساخت حافظه ی عضلانی برای انجام حرکات مخصوصش را میدهد ولی به شکل جالبی هم امتحانتان میکند. من چند باری این امتحان را خراب کردم. مثل آن دفعه که بجای اسلحه، دست خالی را انتخاب کردم و بعد هم دست خالی ام را سمت زامبی ای که داشت به سمتم حرکت میکرد گرفتم، یکبار میخواستم یک تن ماهی را جای خشاب در تفنگم جا بزنم، چون فکر میکردم با دستکش های گرانشم یک خشاب را از روی زمین برداشته ام.
ارتقای سلاح ها نه تنها آنها را کاربردی تر میکنند بلکه طاهرشان را هم تغییر میدهند. اضافه کردن تعداد گلوله ی اضافه به تفنگ دولتی ضمن تغییر ظاهرش به تفنگی خشن و ترسناک، به شما اجازه میدهد از حالت چند تیر برخوردار شوید و بعد از تمام شدن گلوله ی شات گان از آن در مبارزات طولانی استفاده کنید. دید لیزری اسلحه ی کمری ضمن نشان دادن مکان خرچنگ ها و بسته های گاز اطراف نقاط ضعف بدن دشمنانتان را هم نشان میدهد که سپس میتوانید با تیری انفجاری این نقاط را هدف بگیرید. شات گان میتواند تبدیل به یک نارنجک انداز شود، میتوانید نارنجک را سر لوله ی تفنگ گذاشته و با دستگیره ای جدید آن را در جایش قرار دهید، که خودش راه تازه و سرگرم کننده ی دیگری برای خشاب گذاری در بازی Half-Life: Alyx است.
وسیله ی دیگری که در اختیار دارید یک وسیله ی چندکاره است، با آن میتوانید معماهای متصل به جعبه های مواد اولیه ی دولتی را حل کنید، وسایل ساخت تفنگ را بکار بیاندازید، و مهمتر از همه، جهت جریان برق را تغییر دهید. معماهای بازی Half-Life: Alyx ابتدا تقریباً ساده هستند و بعد به تدریج سختتر میشوند. ولی باید گفت معماهای جریان برق، که در آنها باید با وسیله ی خود کابل های برق را در دیوار ها، سقف، گوشه ها، در سالن های بزرگ و در نهایت در یک ساختمان دنبال کنید، از همه راضی کننده تر هستند. این معماها با مجبور کردن شما به استفاده از حس جهت یابی و استفاده از وسایل محیط ؛ مثل باز کردن یک کابینت یا ایستادن روی یک جعبه برای رسیدن به کابل، شما را بیش از پیش درگیر بازی میکنند.
خائن ها
در طول تجربه ام از بررسی بازی Half-Life: Alyx این بازی شخصیت های جدیدی را در کنار کاراکترهای قبلی معرفی کرد. Russell به خوبی جای خالی دکتر Kleiner را پر میکند، با آن جوک های بی پایانش، اطلاعاتش، و جواب های گرمش به صحبت های شما درباره ی یک هدست. Eli هم پدر خوبی است که در عین اینکه به شدت نگران دخترش است، به توانایی های او ایمان کامل دارد.
صد البته خود Alyx هم هست که طبق نسخه ی شماره 2 بازی، اینجا هم منبع شوخی، جدیت و همدردی در شخصیت های بازی Half-Life: Alyx است. از همان اول همه چیزش آشناست، مخصوصاً برای کسی که در Half-Life 2 خیلی وقت گذرانده، حالا برایم جالب است که نه تنها با او که به جای او باشم. اول از اینکه بازی Half-Lifeای را بازی کنم که در آن قهرمان داستان حرف میزند، کمی متعجب بودم. ولی باید بگویم اصلاً چیز غریبی نیست. بعد از اینکه با Alyx و پر حرفی هایش در Half-Life 2 آشنا شدم، حالا کاملاً منطقی به نظر میرسد که تمام مدت او را در حال حرف زدن ببینم، چیز دیگری از این شخصیت انتظار ندارم.
با وجود این همه صداگذاری خوب، بازی Half-Life: Alyx به نوعی خالی به نظر میرسد. در نسخه های قبلی بازی، تمام مدت به دانشمندان یا تفنگداران عضبانی برمیخوردیم که باعث میشد حس کنیم Black Mesa شلوغتر از چیزیست که واقعاً بود. در Half-Life2 تعدادی کاراکتر بودند که میشد با آنها وقت گذراند، از دانشمندان گرفته تا نیروهای مقاومت تا خود Alyx. اینکه تعداد برخورد های این بازی انقدر کم است در طول بررسی بازی Half-Life: Alyx برایم تعجب برانگیز بود، چون با فناوری VR لذت این برخورد ها دو چندان است. اینکه ببینید به چشمانتان نگاه میکنند، به شما نزدیک میشوند با این تکنولوژی میتواند خیلی متفاوت باشد. کاش بازی Half-Life: Alyx بیشتر از این برخوردها داشت.
بازی Half-Life: Alyx این کمبود را با هیجانِ بودن در بازی ای از سری بازی های Half-Life بعد از این همه سال جبران میکند. مخصوصاً وقتی که مکالمات از موضوع فعلی دور میشوند به سمت تاریخ بازی میروند. وقتی کاراکترها تاریخچه ای از بازی را مرور میکنند، ناخودآگاه در درونم میگویم ” یادت هست؟من آنجا بودم” و وقتی اسم Gordon Freeman به میان میاید با خود میگویم “من هم اسمش را شنیده ام، اصلاً شما چه میدانید، من خودش هستم!” و بعد وقتی مأموریتم از نجات Eli Vance به گشتن دنبال رازی سیاه، که زیر نظر دولت در جریان است، تبدیل میشود، بیشتر ترقیب به دنبال کردن داستان و پیدا کردن ارتباطش با بقیه ی بازی های این سری میشوم. و در پایان هم باید بگویم اصلاً پشیمان نشدم.
ارتقا
من بررسی بازی Half-Life: Alyx را اول روی یک HTC Vive Pro و بعد روی یک دستگاه Valve Index انجام دادم. و با اینکه نسخه ای که من بازی کردم هنوز تحت ساخت و بروزرسانی روزانه بود، جدا از یکبار از کار افتادن بازی و یک ذخیره ی اتوماتیک که کار نمیکرد، هیچوقت با آن به مشکلی نخوردم. بعضی وقتها که بازی را شروع میکردم نرخ فریم کند بود ولی این مشکل هم با یک بستن و باز کردن مجدد بازی حل میشد.
هر 2 دستگاه روی کارت گرافیک GTX 2080 و با جزئیات بالا، بازدهی بی نقصی داشتند و برای من دسته های Vivo Pro برای کنترل بازی Half-Life: Alyx بهتر بودند. دسته های Index با توجه به اینکه قابلیت کنترل جداگانه ی هر انگشت را دارند، جالب ترند، ولی به نظرم پیدا کردن دکمه ها کار سختتری نسبت به دسته های Vivo Pro است.
پیشنهاد میکنم بازی تان را مرتباً ذخیره کنید ــ با اینکه سیستم ذخیره ی خودکار در طول بررسی بازی Half-Life: Alyx خوب کار میکرد، ولی یکبار هم بازی من را در حالتی که در خطری جدی بودم ذخیره کرد، که باعث میشد هروقت از آنجا بازی را لود کنم کشته شوم. مثل بازی های نسخه ی قبل، بارگذاری بازی Half-Life: Alyx هم میتواند طولانی باشد. و وقتی بازی روی دستگاه واقعیت مجازی باشد، طولانی تر هم به نظر میرسند، چون کاری جز خیره ماندن و صبر ندارید.
پیامدهای پیش بینی نشده
سخن آخر
بازی Half-Life: Alyx از من 13 ساعت زمان برد. و با اینکه نیمه ی اول آن بخاطر تکراری شدن محیط و دشمنان کمی خسته کننده شد، نیمه ی دومش با تزریق داستان و مبارزات هیجان انگیزتر، مثل برق و باد گذشت.
در کمال صداقت بگویم، پایان بازی عالیست، متعجبتان میکند، و هیجان انگیز است. همینطور اگر کمی راجع به آن فکر کنید ممکن است گیج کننده هم باشد. بی صبرانه منتظر واکنش طرفداران این سری به پایان بازی Half-Life: Alyx هستم، چون مطمئنم ماه ها درباره ی آن بحث خواهند کرد، همچنین، چنین پایانی راه را برای داستان های بعدی مرتبط با این بازی باز میگذارد. فقط دعا میکنم هرچیزی که در آینده منتظر این سری است ما را دوباره 13 سال منتظر نگذارد.
شما میتوانید همین حالا بازی فوق العاده Half-Life: Alyx AR Steam Gift را از فروشگاه سی دی کی اورجینال آرسان گیم تهیه فرمایید. یادآور میشود که این بازی در ریجن های مختلف برای پلتفرم استیم در فروشگاه آرسان گیم موجود است.
منبع: آرسان گیم