بررسی بازی Elden Ring
مگه داریم؟ مگه میشه؟
در طول حدودا 87 ساعتی که برای من زمان برد تا بالاخره کار بازی Elden Ring را تمام کنم – و چیزی هم نمانده بود این بازی کار من را تمام کند – حس میکردم سوار یک ترن شهر بازی شده ام که البته بجای خودم، احساساتم را به آسمان و زمین میکوبد. در ادامه ی این قسمت از وبلاگ آرسان گیم با من در بررسی بازی Elden Ring همراه باشید تا تجربه ی خودم از این بازی را برایتان روایت کرده و نگاهی به نقاط قوت و ضعفش داشته باشیم.
بازی Elden Ring من را بخاطر شکست خوردن های پشت سر هم، بدست بعضی از سخت ترین چالش هایی که در بازی های کامپیوتری دیده ام عصبانی میکرد، بعد که در نهایت میتوانستم این چالش ها را رد کنم دوست داشتم از شدت خوشحالی بال دربیاورم و بعد هم بخاطر زمان بی نهایت زیادی که برای شکست دادن یک باس بازی – که برخی از سخت ترین باس هایی هستند که FromSoftware تا به حال ساخته – صرف کرده بودم، احساس گناه داشتم.
اما بیش از هر چیزی، همیشه حس میکردم که این بازی میخواهد من را شوکه کند. آخر با این مناظر از دشت های زیبایش، آن مساحت عظیم دنیایش، دشمنانی که مرتب ترسناک تر و ترسناک تر میشوند و اینکه بازی Elden Ring حس کنجکاوی من را یا با یک برخورد جالب یا یک جایزه ی درخور یا چیزی حتی ارزشمند تر جواب میداد، چه انتظار دیگری میتوان داشت؟
به نظر میرسد که بازی Elden Ring همان توپی که در دست The Legend of Zelda: Breath of the Wild بوده را گرفته و دارد با آن پیش میرود. این بازی یک دنیای عمیق و بزرگ ساخته که همه چیزش حول آزادی و اکتشاف است، در عین حال هم نمیدانم چطور توانسته یک بازی Dark Souls کامل را درست وسط اینها سبز کند. برای همین هم نباید برای کسی عجیب باشد که از نظر من بازی Elden Ring فراموش نشدنی ترین تجربه ای است که در بازی های کامپیوتری داشته ام.
طبق معمول تمام بازی های سبک Dark Souls اینجا هم تمام چیزی که لازم است بدانید این است که نقش یک Tarnished را بر عهده دارید که مورد موهبت قرار گرفته و مصمم هستید که به Lands Between رفته و یک Elden Lord شوید. حالا اینکه معنی تمام اینها چیست، چطور باید این کار را انجام دهید و قضیه ی این درخت طلایی عظیم وسط نقشه چیستريال همه چیزهایی هستند که باید خودتان از آنها سر در بیاورید.
مثل تمام بازی های FromSoftware، سر در آوردن از قضایای داستان این بازی، در بار اولی که تمامش میکنید کار راحتی نیست، مخصوصا که طبق معمول دفترچه ای که به شما یادآوری کند دقیقا باید چه کاری انجام دهید در بازی وجود ندارد. پس مطمئن باشید که هیچ نظریه ای از اینکه چه اتفاقاتی افتاده، کاراکترها دقیقا چه افرادی هستند و قضیه ی هرکدامشان چیست، یا اصطلاحات جدیدی که بارها و بارها در این چند ده ساعت به آنها برمیخورید دقیقا به چه معنی هستند، نخواهید داشت. به نظر من چنین دفترچه ای باید در بازی میبود، اما به هر حال داستان بازی از آن دسته داستان هایی است که من از تمام کردن و بهم چسباندنش لذت بردم.
حقیقتش را بخواهید خودم هم در طول بررسی بازی Elden Ring آنقدرها متوجه عمق داستانش نشدم و مطمئنم طبق بازی های قبلی Souls این بازی هم داستانی به شدت عمیق دارد و برای فهمیدنش راهی جز صبر کردن برای ویدئوهایی که بازیکنان حرفه ای این سری از بازی شان میگیرند ندارم.
نقشه ای به ظاهر خالی
یک نکته ی جالب درباره ی بازی Elden Ring برایتان بگویم: نویسنده ی داستان این بازی کسی نیست جز George RR Martin، بله همان کسی که داستان های Game of Thrones را نوشته بود. اما در نهایت چیزی که من را جذب این بازی کرد، داستان های جانبی اش بودند تا داستان عظیم اصلی. نکته ی دیگری برایتان بگویم: FromSoftware تقریبا هیچ دستکاری ای در طرز برخورد شما با این انجام نداده. در واقع مانند تمام بازی های سبک Souls از قبیل Bloodborne یا Sekiro اینجا هم در میان راه با کاراکترهایی برخورد کرده و به تدریج در مشکلاتشان غرق میشوید.
نه، اینجا خبری از علامت تعجب روی نقشه ی شما نیست، راهیابی ای برای رسیدن به یک نقطه هم وجود ندارد و این کاراکترها هم به طور پیش فرض منتظر شما نیستند که کاری برایشان انجام دهید. در واقع به نظر میرسد که خودشان هم نمیدانند به کمک نیاز دارند. اینها مردمی عادی هستند که اهداف خودشان را دارند و زندگی شان بر طبق اعمال و واکنش های شما تغییر میکند.
ممکن است فکر کنید که چنین چیزی کارتان را سخت میکند، اما مگر بازی های Souls همیشه چه چیزی بوده اند؟ در ثانی، به نظر من چنین چیزی در بازی ای با چنین دنیای عظیمی یک موهبت محسوب میشود و من که به شخصه با دیدن یک چهره ی آشنا خیلی هیجان زده میشدم و دوست داشتم بدانم چه چیزی آنها را به این قسمت جدید دنیا کشانده و زندگیشان چطور میگذرد. البته باید اعتراف کنم که در عوض، با توجه به وجود نداشتن هیچ دفترچه یادداشتی، طبیعی است که خیلی از این خطوط داستانی را فراموش کرده و بعضی داستان ها را نیمه تمام رها کنید.
این کمی مایوس کننده است و من بخاطر از دست دادن بعضی داستان هایی که بعضا دوستانم توانستند تمامشان کنند هنوز هم ناراحتم. اما باید بگویم که از نظر من ارزشش را داشت، چون بعد از 87 ساعتی که برای بررسی بازی Elden Ring صرف کردم، حتی یک بار هم احساس نکردم که مغزم بابت تعداد زیاد آیکون هایی که روی نقشه ریخته درد میکند، چیزی که در این سبک بازی ها معمولا برایم اتفاق میافتد. ضمن اینکه هرکدام از این ماموریت های از دست رفته دلیل دیگری برای شروع دوباره ی بازی هستند.
“آزادی” کلمه ای است که در هر جای بازی Elden Ring میبینید. از همان لحظه ای که پا بر Limgrave که یکی از مناطق عظیم و متصل بهم دنیای The Lands Between است میگذارید، این حرف من برایتان کاملا معنا میشود، چون از همان لحظه میتوانید هرجا که خواستید بروید. و بله، این چیزی است که شاید به سختی بتوان ادعا کرد یک ایده ی جدید در بازی های Open World محسوب میشود، اما شیوه ی ارائه اش در این بازی واقعا عالی است.
اگر دلتان بخواهد میتوانید یک شبه ماجراجو شده و به هر نقطه ی Limgrave سر بزنید، با هر NPC دیدار کنید، تمام باس هایش را بکشید، به اعماق تمام دخمه هایش بروید تا خودتان را Level Up کرده و برای اتفاقاتی که قرار است با آنها روبرو شوید آماده کتید. از آن طرف، میتوانید مسیری که Light of Grace برایتان مشخص میکند را پیش بگیرید، که شما را روی مسیر اصلی قرار داده و به سمت اولین Dungeon بزرگ بازی میبرد – یا چطور است که یک راه مخفی به منطقه ی بعدی پیدا کرده و Dungeon اول بازی را به کل دور بزنید، شاید حتی بتوانید وقتی آنجا هستید یک اسلحه ی خوشگل هم بدزدید.
اما این هم چیز جدیدی نیست، با این حال در طول بررسی بازی Elden Ring متوجه شدم بعضی چیزها در این بازی هستند که آن را از نظر Open بودن و آزادی عمل داشتن از بازی ای مانند Skyrim جدا میکنند. مثلا، Elden Ring سطح دشمنان را با سطح شما یکسان سازی نمیکند، یعنی اگر همانطور که گفتم قسمتی را دور بزنید و با یک راه مخفی به منطه ی بعدی بروید، در واقع خودتان را مجبور به مبارزه با دشمنانی قوی تر کرده اید. این یعنی خطر بیشتر مساوی است با جایزه ی بهتر به معنای واقعی.
اما شاید چیزی که مهمتر است، شیوه ی اتصال مناطق نقشه ی این بازی به شکلی متفاوت است که پیدا کردن مناطق جدید چیزی بیش تر از انتخاب یک مسیر و دنبال کردنش شده. منطقه ی Limgrave به صورت مشخص با در نظر گرفتن یک مسیر اصلی ساخته شده که این مسیر شما را به داخل قلعه ی Stormveil Castle خواهد برد و پیدا کردن راهی برای دور زدن آن واقعا حس بدست آوردن یک دستاورد دارد، حسی که دیگر از آن در بازی های Open World خبری نیست.
اما این آزادی فقط شامل گشت و گذار شما در دنیای بازی نمیشود. در واقع روش ارائه ی سیستم مبارزات بازی Elden Ring طوری است که این بازی یکی از آزادانه ترین رویکرد های ممکن در تمام بازی های FromSoftware به مبارزات را دارد – آنهم به خاطر ارائه ی چند سیستم جدید و جذاب در این نسخه است.
مخفی کاری با توجه به ارائه ی قابلیت راه رفتن آهسته و خمیده، یکی از راه های جالب رد کردن بازی شده. یعنی بالاخره میتوانید با مخفی کاری یکی از دشمنان را رد کنید یا به پشتشان بروید و ضربه ای کشنده به آنها بزنید. حالا میتوانید در محیط های بزرگ سوار بر اسب بجنگید که قابلیت تحرک بهتری به شما میدهد. یا میتوانید با استفاده از اسلحه ای دیگر در دست راستتان، از هر دو سمت حمله کنید، البته با این کار دیگر توانایی غلت زدن روی زمین برای فرار از حملات دشمن را نخواهید داشت.
میتوانید با استفاده از موادی که در دنیای بازی پیدا میکنید برای خودتان آیتم بسازید، پس یعنی میتوانید برای هر موقعیتی آماده باشید. میتوانید انواع و اقسام موجودات را احضار کنید تا برایتان بجنگند، هرکدام از این موجودات توانایی ها و محاسن خود را دارند. در نهایت، میتوانید با استفاده از Ashes of War، Affinity و توانایی اسلحه تان را به کل تغییر دهید.
سیستم Ashes of War در بازی Elden Ring
سیستم Ashes of War در حقیقت دو تا از سیستم های بازی های قبلی Souls را با هم ادغام میکند – یعنی همان سیستم های Weapon Affinity و Weapon Skill – و آنها را تبدیل به آیتم هایی میکند که میتوانید با آزادی کامل روی اسلحه هایتان نصب کنید. مثلا فرض کنید که یک شمشیر کوتاه دارم و از همه چیزش خوشم میاید، اما دارم کاراکتری میسازم که Stat اصلی اش intelligence است، یعنی با استفاده از این شمشیر نمیتوانم آن طور که باید حملاتم را با قدرت تمام انجام دهم. پس این شمشیر به دردم نمیخورد.
حالا اگر یک Art of War پیدا کنم که یک جادو به اسلحه اضافه میکند، میتوانم این اسلحه را Equip کرده و آن را تبدیل به یک اسلحه ی جادویی کنم، یعنی به آن Intelligence اضافه کرده و این قابلیت را با هر چیزی که مهارت Ashes of War به آن اضافه میکند، جمع کنم. بهتر از همه اینکه، اگر در نهایت تصمیم بگیرم که دوست دارم سبک بازی ام را عوض کنم هم میتوانم همان اسلحه را نگه داشته و فقط یک Ashes of War دیگر برایش استفاده کنم.
بله، شما هنوز هم باید برای باز کردن Affinity های مختلف دنبال آیتم های مختلف بگردید اما این سیستم کماکان یک ابداع هوشمندانه است که به شما اجازه میدهد با اسلحه های مورد علاقه تان کلی سبک های متنوع را امتحان کنید.
آزادی، آزادی و آزادی بیشتر
بزرگترین عنصر موجود در فلسفه ی بازی Elden Ring این است که وقتی به یک دیوار خوردید، آزادید که سری کج کرده و شروع به انجام کاری کاملا جدید بکنید. بله، بازی Elden Ring بازی آسانی نیست – که صد البته چنین چیزی را از تمام بازی های ساخته شده توسط FromSoftware توقع داریم – اما سختی اش من را متعجب میکند، با اینکه یکی از کهنه کارهای دنیای بازی های Souls محسوب میشوم.
من که مسیر های زیادی را امتحان کردم، حتی تا لحظه ای که بالاخره به خود Boss آخر رسیدم. در این میان مسیرهایی به Boss های مختلف پیدا کرده بودم، Boss هایی که حقیقتش را بخواهید به هیچ عنوان نمیـونستم شکستشان بدهم. اما با اینکه در تمام این مسیرها به بن بست رسیده بودم، اما همیشه کاری برای انجام دادن وجود داشت. منطقه ای که کاملا کشفش نکرده بودم، NPC ای که ماموریتش را برای بعد گذاشته بودم، یک مسیر Light of Grace که هنوز دنبالش نکرده بودم.
در کل در تمام مدت بررسی بازی Elden Ring هیچوقت نشد که کاملا گیج بمانم که حالا باید چکار کنم و هربار که یکی از آن مناطق را میگشتم و سری به آن مسیرهای جانبی میزدم، به آیتم های بهتر، Stat های بالاتر، یا جادوهای قوی تر و مهارت هایی میرسیدم که برای شکست دادن آن Boss هایی که برایم دردسر ساز شده بودند نیازشان داشتم.
بازی Elden Ring بازی ای برای کنجکاوها
اما چیزی که باعث شد زیر تمام سنگ های بازی را در طول بررسی بازی Elden Ring بگردم فقط امید به افزایش یک سری اعداد نبود. نه، دنیای The lands Between پر شده از ثروت، معما و خطری که در هر گوشه برایتان کمین کرده. بیشتر چیزهایی که بازی Eleen Ring به خوبی انجامشان میدهد را میتوانید تا خود بازی Breath of the Wild ردیابی کنید، همین چیزها بودند که باعث شدند بازی Breath of the Wild میان تمام بازی های جهان باز شناخته شود. حتی نسخه ی PC بازی Elden Ring کمی از مشکلات نرخ فریم بازی Breath of the Wild را هم به ارث برده.
در این بازی هم همان حس شروع کردن یک ماجراجویی در دنیایی عظیم و جذاب با کمترین مقدار راهنمایی را داریم، حس خوشحال کننده ی پیدا کردن چیزی که کنجکاوی شما را برمیانگیزد، تلاش کردن تا نهایت ممکن برای رسیدن به آن و بعد هم بدست آوردن جایزه برای کنجکاوی تان.
تفاوتشان این است که در Breath of the Wild همیشه میتوانستم حدس بزنم که وقتی به آن گوی نارنجی براق در دور دست برسم چه اتفاقی قرار است بیوفتد. یک معما حل میکردم، مقبره ای را از زیر زمین بیرون میکشیدم، معمای دوم را میزدم و بعد احتمالا یک اسلحه ی موقتی جذاب و یک گوی Spirit دستم میآمد. البته منظورم تخریب Breath of the Wild نیست، این بازی عالی است، اما این الگو بعد از مدت کمی دیگر تکراری و قابل پیش بینی شده بود.
در بازی Elden Ring، برعکس Breath of the Wild، خیلی به ندرت پیش بینی های من محقق میشدند. به یک برکه میرفتم و ناگهان یک اژدها به من حمله میکرد، رودخانه ای را دنبال میکردم تا مواد اولیه ای برای ساخت وسایل مورد نیازم پیدا کنم، اما تنها چیزی که منتظرم بود یک Dungeon با کلی دشمن و تله بود. وارد یک غار میشدم و گابلین ها سرم میریختند، یا سوار یک آسانسور معمولی میشدم و چیزی نمیگذشت که میفهمیدم این آسانسور همینطور به پایین و پایین و پایینتر رفتن ادامه میدهد تا بالاخره اینکه خودم را در یکی از مناطق میخکوب کننده ی بازی دیدم.
بهتر از همه اینکه هرکدام از این کنجکاوی های پر دردسر با چیزی درخور جایزه ی شجاعتتان را میدهد. ممکن است یک اسلحه ی جدید گیرتان بیاید، یا Ashes of War، یک معجون ارزشمند، یک موجود جدید که میتوانید احضارش کنید، یک جادوی جدید یا حتی یک NPC جدید که میتوانید با او صحبت کنید. در این بازی آنقدر جوایز مختلفی هست که حتی یک بار هم از جایزه ام مایوس نشدم، حالا هرچقدر هم که برایش تلاش کرده بودم.
Legacy Dungeons های بازی Elden Ring
البته این را هم اضافه کنم که FromSoftware با ارائه ی یک سری چیزها، به شکلی کاملا بدعت گذارانه کارتان را هم راحت تر میکند. مثلا یک سیستم انتقال سریع در بازی وجود دارد که میتوانید باری انتقال خودتان به یک نقطه در سر تا سر نقشه از آن استفاده کنید؛ یک سیستم مشخص کردن روی نقشه وجود دارد که به شما اجازه میدهد جای چیزهای مختلف را علامت بزنید؛ یا یک اسب شبح وار سریع که بسته به موقعیتتان به شما اجازه میدهد خودتان را به سرعت جا به جا کنید.
اما چیز جذابی که در طول بررسی بازی Elden Ring متوجهش شدم این است که این بازی یک سری از دخمه های قدیمی را در خود دارد و نامشان را Legacy Dungeons گذاشته. این دخمه ها آن حس مراحل عظیم و خطی ای که طرفداران سری بازی های Souls به خوبی با آنها آشنا هستند را به بهترین شکل منتقل میکنند.
این مراحل قلعه هایی عظیم، مسیرهای پیچ در پیچ زیر زمینی و چیزهایی این چنینی هستند که پر شده اند از محل های مخفی، Boss های سخت و مسرهای چندگانه که همه به یک در میان بر وصل هستند. اگر تمام این مناطق را بدون یک دنیای آزاد بهم وصل کنید، شاید به خوبی بتوانند Dark Souls 4 را بسازند.
خلاصه اش کنم، قسمت دنیای باز بازی Elden Ring یک استاندارد جدید در صنعت بازی سازی تعریف کرده. این قسمت همیشه هیجان انگیز، راضی کننده و پر از لحظاتی است که روحتان را به روش های مختلف از بدنتان جدا میکند.
سیستم مبارزات بازی Elden Ring
تا جایی که بحث از سیستم مبارزاتی بازی باشد، باید بگویم که بازی Elden Ring بیش از هر بازی دیگری که در کتابخانه ی بازی های ARPG کمپانی FromSoftware پیدا کنید به بازی Dark Souls 3 نزدیک است، مخصوصا با آن حملات کند و سنگین، نیاز به مدیریت Stamina و سرعتی که در کل کمتر از بازی های Bloodborne یا Sekiro است.
چیزهایی که به این سیستم اضافه شده اند یک سیستم ضد حمله است که به شما اجازه میدهد با فشردن دکمه ی Heavy Attack درست در لحظه ای خاص بعد از برخورد ضربه ی دشمن با سپرتان، دشمنان ضعیفتر را له کنید، و یک حمله ی پرشی که راهی دیگر به بازیکنان علاقمند به Melee میدهد و میتوانند برای گیج کردن دشمن و آماده کردن او برای یک ضربه ی کاری از آن استفاده کنند. هر دوی این ها راه های جالبی هستند که به بازیکنان علاقمند به درگیری از نزدیک روش های تازی ای داده، اما رویکرد FromSoftware این است که اگر خراب نیست دستش نزنید.
اما چیزی که مبارزات را در بازی Elden Ring انقدر جذاب کرده، طراحی دشمنان و تنوعشان است. نه تنها برخی از آنها واقعا وحشت آورند – البته نه تنها در اندازه ی دشمنانی که در Bloodborne دیدیم و تا مدت ها خواب را از چشمانمان گرفتند، اما اینها هم به اندازه ی کافی کابوس وار هستند – که برخی از این آدم بدها واقعا وحشی اند و با حرکاتی به سمتتان میآیند که انگار تمامی ندارد و از 10 متر آن طرف تر هم به شما ضربه میزنند.
بقیه شان کمی ترسو ترند و پشت سپرشان مخفی میشوند تا بتوانند ضد حمله ای به شما زده یا وقتی نفستان تمام شد به شما حمله کنند. بعضی هایشان به نظر ضعیف هستند، اما میتوانند با یکبار گرفتن شما باعث مرگتان شوند. بعضی دیگرشان طراحی شده اند تا آن بازیکن هایی را که بدون فکر فقط دکمه ی جاخالی دادن را میزنند، تنبیه کنند. تمام اینها باعث شده بازی Elden Ring یک بازی خیلی سخت باشد، اما از آن دسته سختی ها که خوب هستند.
از آن دسته سخت هایی که بیشتر از آنکه به عکس العمل سریع شما بستگی داشته باشند – گرچه عکس العمل سریع هم اینجا خیلی به کار میاید – به یادگیری شما، قابلیت تطبیق شما و صبر برای پیدا کردن نقطه ضعفی در دشمنتان وابسته اند. راز گشایی اینجور چیزها و عمل بر اساس تک تک فرصت هایی که در هر مبارزه بدست میآورید همیشه باعث جذابیت این سری بازی ها شده.
و بعد تازه به Boss های بازی میرسیم. نمیخواهم چیزی درباره ی انها لو بدهم، اما در همین حد بگویم که برخی از آنها را میتوان بهترین هایی که تا به حال FromSoftware ساخته دانست، چه از نظر ظاهری و چه از نظر مکانیکی. بعضی هایشان تا جایی پیش رفتند که به نظر من دیگر سر حد مرز مبارزه ی ناجوانمردانه محسوب میشود. آخر مگر بعد از یک فاز اولیه، که معمولا هم سخت و دو به یک یا حتی سه به یک است، چند دهم ثانیه باید طول بکشد تا جان Boss دوباره پر شده و وارد فاز دوم شود؟ اما همانطور که گفتم هرکدام از این دیوارها مرا وادار به امتحان راهی دیگر میکردند.
بررسی بازی Elden Ring: نتیجه گیری
اگر بگوییم که بازی Elden Ring جاه طلبانه ترین بازی ای است که FromSoftware تا به حال ساخته، اغراق نکرده ایم ولی این جاه طلبی به بهترین شکل جواب داده. بعد از 87 ساعت زحمت کشیدن با چنگ و دندان و تا جایی که مغزم کشش داشت، 87 ساعت پر از سخت ترین مبارزه هایی که تا به حال داشته ام، شوکه شدن هایی که تعدادشان از دستم در رفته اند و Boss هایی که هنوز به آنها سری نزده ام، اسراری که از دستم در رفتند و ماموریت هایی که فراموششان کردم، صد ها اسلحه، جادو و مهارت مختلف که استفاده شان نکردم، هنوز هم حس میکنم یک صدم محتوای بازی Elden Ring را تجربه نکرده ام.
تازه من در طول بررسی بازی Elden Ring به ندرت توانستم قابلیت های PVP و تیمی بازی را آزمایش کنم. در تمام این مدت با اینکه اصول سیستم مبارزاتی بازی تغییر بزرگی نداشته اما تنوع اعجاب آور دشمنان و Boss های کشنده اما قابل کنار زدنش باعث شده که سیستم مبارزاتی این بازی به سطوح جدیدی برسد. حتی با وجود تمام مسیرهای داستانی ای که در بررسی بازی Elden Ring نتوانستم دنبالشان کنم – و مطمئنم که بخاطر همان ها هم که شده بازی را دوباره شروع خواهم کرد – اما بازی ای که با آن روبرو شدم به راحتی یکی از بهترین بازی های Open World تاریخ بود.
درست مثل The Legend of Zelda: Breath of the Wild بازی Elden Ring هم از آن دسته بازی هایی است که در آینده به آن نگاه کرده و میگوییم این بازی در زمان خودش باعث دگرگونی در یک ژانر از بازی های کامپیوتری شد.
اگر شما هم علاقمند به خرید بازی Elden Ring، این بازی تاثیرگذار و جاه طلبانه ی FromSoftware هستید، میتوانید آن را از فروشگاه آرسان گیم تهیه کنید.
منبع: آرسان گیم.